مدرسه رویایی من
همه ما انسانها از کودکی رویاهایی در سر داریم که میخواهیم آنها را به واقعیت تبدیل کنیم اما با گذشت زمان و برخورد برخی معلمها و خانواده باور میکنیم که رویاهایمان بیهوده و بیمعنا هستند و باید یک زندگی معمولی را تا آخر عمر ادامه بدهیم که هیچ اثری از رویا در آن نیست اما مگر کار خانواده و معلم این نیست که به ما بیاموزند رویاهایمان را جدی بگیریم و برای رسیدن به آرزوها و اهدافمان بجنگیم؟ خب حداقل در ذهن من، در مدرسه رویایی من، معلمها چنین نقشی دارند. در مدرسه رویایی من، معلمها فقط درس میدهند بدون آن که خبری از امتحان و نمرهگرفتن باشد تا بچهها بتوانند با خیال راحت به درسها گوش بدهند و یاد بگیرند. در مدرسه رویاهای من، معلمها فقط از روی کتاب درس نمیدهند بلکه ما را با مهارتهای زیادی آشنا میکنند تا وقتی بزرگ شدیم، از آن مهارتها برای پیداکردن کار و راحت زندگی کردن استفاده کنیم. در مدرسه رویاهایم دانشآموزان بهجای پوشیدن لباسفرمهای تیره، لباسهای محلی خودشان را میپوشند تا مدرسه لبریز از رنگ و شادی شود و از روی لباس هر دانشآموز میتوانیم با فرهنگ او آشنا شویم. در کلاس رویایی، خبری از نیمکتهای سفت و خشک نیست. دانشآموزان اجازه دارند روی زمین فرششده بنشینند و معلمها از دانشآموزان میخواهند تا استعدادهایشان را نمایان کنند و به دوستانشان هم بیاموزند.