- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خواندن نماز اول وقت و تداوم آن و تقید به اوقات نماز ، این که انسان تقیّد به نماز اول وقت داشته باشد، خود موجب تکامل نماز انسان خواهد شد. از آیت ا... بهجت سوال شد: آیا منظور آیت ا... قاضی از جمله «هرکس نماز اول وقت خواند و به جایی نرسید، مرا لعنت کند»، منظورشان نماز اول وقت با حضور قلب است؟آیت ا... بهجت پاسخ دادند: «خیر! به هیچ وجه! فقط و فقط خواندن نماز اول وقت و تداوم آن و تقید به اوقات نماز این که انسان تقیّد به نماز اول وقت داشته باشد خودش موجب تکامل نماز انسان خواهد شد و راهگشای مشکلات انسان خواهد شد.
سایت الف
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلطان محمود از طلخک پرسید: «فکر می کنی جنگ و نزاع چگونه بین مردم آغاز می شود؟» طلخک گفت: «ای پدر سوخته». سلطان گفت: «توهین می کنی؟ سر از بدنت جدا خواهم کرد.» طلخک خندید و گفت: «جنگ این گونه آغاز می شود، کسی غلطی می کند و کسی به غلط جواب می دهد!»
سایت تمام عیار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
افسر پلیس با سرعت به سمت خودروی خود رفت و با بی سیم به مرکز پلیس خبر داد که یک حادثه جنایی این جا اتفاق افتاده است! زنی، شوهرش را با شلیک گلوله کشت زیرا زن در حال تمیز کردن کف خانه بود و مرد در حالی که کف زمین هنوز خیس بود در خانه راه رفته بود. مامور مافوق افسر در ایستگاه پلیس از آن افسر پرسید: «آیا آن زن را دستگیر کردی؟» افسر پاسخ داد: «خیر، هنوز کف زمین خیس است!»
ترجمه: فرنگیس یاقوتی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
وقت، چیزی است که من بعد از این زیاد خواهم داشت. وقت فکر کردن و مرور دوباره و دوباره وقایع در ذهنم، وقت برای پرسیدن این سوال که میتوانستم طور دیگری عمل کنم یا نه، وقت برای کابوس دیدن در تاریکی شب.
اما وقت برای التیام یافتن هم خواهم داشت و بالاخره، وقت برای دوباره عاشق شدن، وقت برای دوباره بچهدار شدن، وقت برای شاد بودن. من زنده هستم و این یک آغاز است.
برگرفته از کتاب «پشت سرت را نگاه کن»، اثر «سیبل هاگ»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بگو هر آن چه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است
ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است
سعید بیابانکی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با نگاه طنز، زیر هر تصویر، کلمه معناداری نوشتیم. بعدش هر حرف الفبا رو به علامتی تبدیل کردیم. شما بگین کلمات چی هستن! پاسخ رو تا ساعت 23 فقط به خط اختصاصی 300072252 پیامک کنین. جایزه نقدی به قید قرعه برای کسانی واریز می شه که پاسخ صحیح 3مسابقه پیاپی رو فرستاده باشن. پاسخ در ستون «ما و شما»ی بعدی! متن کل پیامک های رسیده در وب سایت!
فامیلی آقا سعید، گُل نیست !
سلام. یه پیامک بخونین با جوابش:
* 097...09394: سلام باتوجه به نقطه توی «حرف او» و«قلاب»، اگرممکنه کمی برای ما هفتادساله هاتوضیح دهید دلیل پاسخ «گودال» را. متشکرم.
-اول اینکه: به عنوان طراح خفن استریپ، دستتون رو می بوسم به دلیل همراهی تون با ما. دوم اینکه: بدونین شما بزرگان مایه اعتبار این سرگرمی هستین و همراهی تون به ما پشتوانه داده. سوم اینکه: گاهی شوخی های جوانگرایانه ما رو به بزرگی تون ببخشین. چهارم اینکه: (دیگه برم سر لحن پاسخگویی خودم) اون قلاب نبود که آخه! حرف g بود! که کنار حرف o به go تبدیل می شد و در کنار حرف «د» شد: «گودال» که با هنر آقاسعید گُل، تبدیل شد به تصویری که غلط انداز باشه. یعنی اون دو تا نقطه شبیه چشم هایی شدن که در چهره به سمت چپ نگاه می کردن. پنجم اینکه: فامیلی آقاسعید، مرادیه. گُل نیست! فعلا!
طراح: محمدمهدی رنجبر
تصویرساز: سعید مرادی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
من یک مریخی هستم که به زمین آمدهام. ما آن جا سردمان بود و تصمیم گرفتیم وضعیت زمین و زمینیها را برای سکونت بررسی کنیم. گزارشهای دنباله دار من در این ماموریت را این جا میخوانید:
بهنام چند روز است هر روز عصرها میآید توی اتاقم و مرا مینشاند برایم برنامه اجرا میکند. خودش میگوید اسم این کارش استندآپ کمدی است که به معنی کمدی اجرا کردن و خنداندن در حالت ایستاده است. بهنام معتقد است هدف زندگیاش را پیدا کرده است و دیگر روزهای بیکاری و بدبختیاش تمام شده و او به زودی در این شغل جدید، مشهور خواهد شد. بهنام از الان توی صفحات دنیای مجازیاش هم در کنار اکتور، پینتر، دایرکتور، ویولونیست و من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بیآبی...، استندآپ کمدین بودن را هم اضافه کرده است. البته من که بزرگ ترین هنری که از او دیدهام عوض کردن به موقع جای خنک بالشت اش بوده است و نمیدانم چطوری اکتور شده، پینتر بودنش هم که در حد بتونه کردن دیوارهای توی راهروی ساختمان بوده، همیشه فکر میکردم این ویولونیست بودنش را کجای دلم بگذارم که حالا کمدین بودن هم بهش اضافه شده. بهنام میگوید که دارد برای یک مسابقه آماده میشود و توی این مسابقه هر کس بتواند بیشتر دیگران را بخنداند، برنده است. البته من به هیچ کدام از کارهای بهنام خندهام نمی گیره اما او اصرار داره که خیلی اجراهایش بامزه است و مادرش هم قربان این همه بامزگیاش می رود. به تازگی هم که به قول خودش صاحب شغل شده، برایش خواستگاری هم رفتهاند. مامانش در جواب این که آقا داماد چه کاره هستند؟ با افتخار گفته: «استندآپ کمدین» بعد هم توی جلسه خواستگاری از یک تا سه شمردهاند و گفتهاند «بریم بیایم» و بهنام برای خانواده عروس برنامه اجرا کرده است که آن ها هم یادشان افتاده دخترشان باید درسش را ادامه بدهد. البته لازم است بگویم این تب اجرای استندآپ کمدی کردن تنها به بهنام ختم نمیشود و هر شب از خانه همسایههای دیگر هم صدای تمرین استندآپ کمدی میآید طوری که دیشب دختر آقای عنایت به مامانش میگفت: «برای استندآپ آخر هفته خونه خاله اینا چی بپوشم؟». پایان گزارش هشتم/محمدعلی محمدپور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
«منصور ضابطیان» در نقل ماجراهای سفر به کوبا و رزرو اتاق در هاستل (هتلی که اتاق هایش اشتراکی است)، می نویسد: «روی تخت من بالش نیست. به رزماری می گویم یک بالش هم بیاورد. در را می بندم که لباس عوض کنم. چند لحظه بعد در را می زنند. می پرسم: «کیه؟» تا در این فاصله بتوانم لباسم را بپوشم و در را باز کنم اما رزماری که پشت در است منتظر نمی ماند و در را باز می کند و داخل می شود و بالش را تحویلم می دهد. کوبایی ها وقت ورود به جایی که درش بسته است یک عادت خوب دارند و یک عادت بد. عادت خوب شان این است که در می زنند و عادت بدشان این است که منتظر نمی مانند تا کسی که توی اتاق است اجازه ورود بدهد، خودشان وارد می شوند!
برگرفته از کتاب «سباستین» اثر «منصور ضابطیان»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* بازی های بسکتبال تیم ملی کشورمون در جام آسیا، این جوریه که مثلا ساعت 11 شب گزارشگر میگه: «2 دقیقه زمان باقی است»، بعدش میبینی آفتاب طلوع کرده و هنوز ۲۲ ثانیه باقی مونده!
* سخت ترین کار دنیا بعد از کار تو معدن، کنار اومدن با واقعیته!
* از جمله چیزهایی که گذر زمان روشون تاثیر زیادی نداشته، ترسناک بودن عروسک های برنامه کودک هاست. بچه بودم این ها رو می دیدم تا شعاع ۶ کیلومتری تلویزیون می دویدم فقط!
* شما فکر می کنین وقتی شلوار پاره و کوتاه می پوشید، خیلی لاکچری و خفن اید؟! ولی ما فکر می کنیم پول ندارید که شلوار بخرید برای همین شلوار بچگی هاتون رو می پوشید!
* خداوندا، تمامی ما را از شر همکار پر حرف محفوظ بگردان!
* یادی هم بکنیم از عزیزانی که طبق برنامه تابستون شون تا الان باید یادگیری 3 تا نرم افزار، 2 تا زبان و خواندن 25 تا کتاب رو تموم می کردن!
* تو مترو داشت اسپینر رو می چرخوند و می گفت: «ضد استرسه، برای اعصاب خوبه.» با یکی از مسافرها جروبحثش شد، اسپینر رو زد تو صورتش!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
درختانی که دوست ندارند به هم بخورند!
آدیتی سنترال/ «کرون شاینس» یا «سایبان» نام پدیده ای اسرار آمیز در برخی گونه های درختان است که در پی آن، شاخه های درختان یک گونه خاص هرگز یکدیگر را لمس نمی کنند و بین شاخ و برگ هر درخت با درخت دیگر فاصله ای است که به راحتی از روی زمین دیده می شود! از سال 1920 این پدیده به طور رسمی کشف و ثبت شد اما هنوز هم دانشمندان نتوانسته اند علتی برای این تمایل عجیب درخت ها به لمس نکردن یکدیگر پیدا کنند!
روبات فراری دهنده تمام حیوانات وحشی!
آدیتی سنترال/ ژاپنی ها که تجربه های زیادی در ساخت روبات های مختلف دارند، روبات جدید و وحشتناکی به شکل گرگ را به بازار ارائه کرده اند که تمام حیوانات وحشی را می ترساند و فراری می دهد. این روبات با دیدن حیوانات به آن ها حمله می کند و به خاطر شکل و ظاهر عجیب و ترسناک و صدای گوش خراش اش همه را فراری می دهد. با همراهی این روبات شما می توانید در مخوف ترین نقاط جنگل به راحتی قدم بزنید!
مرد تردست خوش شانس!
اسکای نیوز/ «داگ برگسون» مرد میان سال آمریکایی برای این که نشان دهد چقدر تردست و قهار است، میخی را در سینه خودش فرو برد اما نشانه گیری او اشتباه بود و این میخ به قلب او فرو رفت. او که با مرگ فاصله ای نداشت در مدت 10 دقیقه خودش را به بیمارستان رساند و عکس برداری از سینه نشان داد که میخ تنها 2 میلی متر با شریان اصلی او فاصله دارد! بدین ترتیب مرد تردست خوش شانس، از مرگ نجات پیدا کرد.
طراحی موشک فضایی توسط کودک 4 ساله!
اسکای نیوز/ «ادریس هیلتون» چهار ساله به قدری عاشق فضانوردی و موشک های فضایی است که همیشه در حال طراحی موشک است! این کودک با اصرار از والدین اش خواست طرح جدیدی را که کشیده است برای ناسا بفرستند. ادریس در نامه اش به ناسا نوشته است: «من این موشک را خودم طراحی کرده و به فضا فرستاده ام. لطفا مواظب اش باشید!» والدین او بعد از گذشت دوهفته نامه ای از ناسا دریافت کردند که باعث شوکه شدن آن ها شد! ناسا در نامه نوشته بود، طراحی کودک آن ها از موشک فوق العاده جالب و بی نقص است و می تواند در آینده نزدیک یک طراح بی نظیر شود! ظاهرا ناسا به زودی درخواست همکاری هم برای وی خواهد فرستاد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روی هم افتادن 15 خودرو بر اثر توفان در اوکراین، عکس از گاردین
حرکت عجیب بازیکنان تیم ملی هاکی نیوزیلند قبل از شروع مسابقه با استرالیا، عکس از خبرگزاری فرانسه
دومین دوره مسابقات موتور ریس بانوان قهرمانی کشور، عکس از میزان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
عصر یَگ سر رفتُم مُغازه مَسود رفیقُم که خرت و پرت بِری خانه بخرُم. یَگ بقالی اجاره کرده از صابکارش، اسمش هم گذاشته هایپرمارکت. از شیر مرغ تا جون آدمیزاد هم رِخته توش. ماشالا سرش شلوغ بود. یَگ گوشه نشستُم و مجلههاشه ورق مزدُم. یادش به خیر یَگ زمانی چقدر مجله مخواندُم، الان وقت نِمکنُم حتی همی روزنامهای که توش مِنویسُم ره بخوانُم. خیلی زور بزنُم شب قبل از خواب دو صفحه کتاب مخوانُم که هم بوی کاغذ بهم مِرسه خوابُم مِبره. سرش خلوت رفت و آمد پیشُم. تو یَگ نگاه فهمیدُم یَگ مرگیش هست. پرسیدُم: «واز چِته؟» منتظر ای سوالُم بود. گفت: «هیچی ولش کن...» نذاشت حرف خودش تِموم بره که ادامه داد: «با معصوم خانم حرفُم رفته...» خواستُم دهن وا کنُم که باز گفت: «اعصابُم به هم رِخته... دو سه روزه زدِم به کاسه کوزه هم...» تا خواست ادامه بده پریدُم تو حرفش و گفتُم: «خجالت نِمکشی دو سه روزه با عیالت قهر کردی؟ اسمته گذاشتی مرد؟ بزنُم له و لوردهات کنُم؟ او زن بدبخت چی گناهی کرده که گیر جانوری مثل تو افتاده؟ چند بار بهت گفتُم مردی که به زنش از گل نازک تر بگه نامرده. او زن تو خانه تو مهمونه، او خانه تنها پناهشه، هر کاری هم باهات بکنه حق نِدری برنجونیش...» تازه دور گیریفته بودُم که مسود با چشم های وَغزده شانههامه گیریفت و گفت: «دِداش! جان ما یواش! اِنقد حرص نخور، الان دور از جون یَگ کاریت مِره! بیا ماءالشعیر بخور فشارت نیفته!» سر شب با کاملیاخانم مثلا سرزده رفتِم خانه مسود که آشتیشان بدم. قرار بود مسود مُغازه باشه و مثلا بعد از ما بیِه خانه. رفتِم که تو، دیدِم معصوم خانم دره وا کرد و خیلی خوشحال رفت. صدا زد: «مسعود آقا بیا، آقا کمال و کاملیاجان آمدن!» اِنا حالا خوب رفت! قرار بود که ای یرگه دیوِنه بعد از ما بیِه خانه. عیال یَگ نگاهی بهم انداخت و پرسید جریان چیه؟ گفتُم چِمدنُم! رفتِم تو، مسود ره کیشیدُم کنار که: «چی شد یَره؟ سرکاری بود؟ ما ره الکی کیشوندی اینجی؟» خندید و گفت: «نِه، به هرحال دیدُم خوب نیست قهرکردن مان طول بیکیشه، ظهر دسته گل گیریفتُم و قضیه ختم به خیر شد!» آقاجانُم راست مِگه که زن و شو دعوا کنن، ابلهان باور کنن. فقط مخواست ما ره ضایع کنه!
آق کمال
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* چرا در مطلب خوشمزه های ایرانی، علاوه بر قیمه به جوج با نوشابه اشاره نکردین؟ شما ایرانی بیار که بره بیرون شهر و جوج با نوشابه نزنه، من اسمم رو عوض می کنم.
* پرداختن به موضوع طارمی در آستانه بازی حساس در لیگ قهرمانان آسیا نشون میده که استقلالی هستین.
مسعود، پرسپولیسی، نیشابور
* صفحه جوانه ممنون که مطالب جالبی برای بچه ها چاپ می کنی. اون دفعه براتون داستان فرستادم اما چاپ نکردید. امیدوارم این دفعه چاپ کنید.
* برای مسابقه «چی شده؟» کاش علاوه بر طارمی، یارانه رو هم می گفتین. پیش بینی من اینه که باز همه میگن « وقتی یارو یارانه اش وصل بشه» صاحبی، مشهد
* بخش «یادش بخیر» خیلی عالیه. خاطرات شیرین دهه شصتی هاست. وای کاش ... . م ص گ، مشهد
* حمید عزیزم سی ام مرداد، سالگرد زندگی عاشقانه ای است که با یکدیگر آغاز کرده ایم. زهره سهیلی، مشهد
* همسر عزیزتر از جانم، حسین جان تولدت رو تبریک میگم و بابت زحماتی که برای آرامش من و دخترمون «نازنین فاطمه»می کشی ممنونم. دوستت دارم. زهرا فضلی، رشتخوار
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.