رفقای خوبم! همونطور که خودتون هم متوجه شدید، ماهِ محرم از راه رسیده و در و دیـوار شهر، به نشونه غم و اندوهِ ما بهخاطر شهادت امامحسین(ع) و خانواده و یارانش، سیاهپوش شده. امامحسین(ع)، یک انسانِ مهربان و شجاع بود که بهخاطرِ مبارزه با ظلم و ستم، جانِ خودش رو فدا کرد و شهید شد. هر سال محرم، ما پیروان و عاشقانِ امامحسین، در مساجد و حسینیههای محلهمون جمع میشیم، هم خوبیهای امامحسین و یارانش رو مرور میکنیم و هم خودمون تلاش میکنیم خوبتر و مهربانتر و شجاعتر از قبل بشیـم.
چشمهای بارانی
آمده ماه عزا، ماهِ نوحه ماهِ غم
دستهی سینهزنی، هست اطرافِ حرم
قصه میگوید کسی، قصهی ایمان و صبر
چشمهامان میشود، باز هم مانند ابر
میکند تعریف او، از امام و کربـلا
میچکد بارانِ اشک، باز از چشمان ما
شاعر: عفت زینلی
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 38
آثار شما
دوستان خوبم! فرفره این هفته، با نقاشیهای زیبا و قشنگِ شما، حسابی رنگیرنگی شد.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام
تعداد بازدید : 27
یه سلام پاییزی به دبستانیها
سلام به همه دوستان خوب و مهربونم. امیدوارم حالتون خوب، دلتون شاد و دماغتون چاق باشه. فصلِ قشنگ پاییز از راه رسیـد و مدرسهها باز شد. کلاساولیها، روز چهارشنبه در جشنِ شکوفهها، اولیـن روز مدرسه رو تجربه کردند و من و کوشا هم مثل بیشترِ شماها، امروز بعد از سهماه، سرحال و پرانرژی و تر و تمیز، رفتیم به کلاس بالاتر تا در کنار معلم و همکلاسهای جدید، درسهای تازهای یاد بگیریم و بیشتر و بیشتر، خودمون و دنیای اطرافمون رو بشناسیــم. از صمیم قلب برای همهمون، همه دانشآموزانی که از امروز تا 9 ماهِ آینده، قراره با دقت و نظم و تلاش، یک دوره جدید از یادگیری و رقابت و رفاقت رو پشت سر بگذارند، آرزوی سلامتی و موفقیت دارم. خدا پشت و پناهتـون دوستانِ قشنگم. راستی! عکس و پیامک برای ما رو فراموش نکنید؛ شماره 2000999 آماده دریافت پیامکهای شما و آیدی تلگرامی zendegiisalam @، منتظر دریافت عکس و مطالب شماست.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 26
روزهای پـاییــــــز
جانمیجان آمد، روزهاى پاییز
دفتر و کیف و کتاب، تخته و نیمکت و میز
هم کلاسیهایی، با نشاط و خندان
چندتایی هستند، مثل من بیدندان
میروم مدرسه من، روزها با لبخند
درس میخوانم خوب، تا شوم دانشمند
شاعر: عفت زینلی
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دانستنی ها
تعداد بازدید : 33
بدنِ شگفتانگیزِ ما!
بچهها! شگفتانگیزترین دستگاهی که میشه در دنیا تصور کرد، بدنِ انسانهاست. بدنِ ما پیچیدهتر از هر کامپیوتریه و از صدها بخشِ مختلف تشکیل شده. اگه دقت کنید، معمولا اعضای بدن، جفت هستند؛ یک جفت چشم، یک جفت گوش، دست، پا، شُش و... تا اگر یکی از اونها صدمه دید، اون یکی کار کنه. هر یک از بخشهای بدنِ ما از واحدهای کوچیکی به اسم «سلول» ساخته شدند و با این که ظاهر و ساختمان بدن همه آدمها شبیه به همه، اما چون «ژنها»، یعنی دستورالعملهای ساخته شدن بخشهای مختلف بدنمون با هم متفاوته، قد و مو و رنگ چشم و نحوه حرف زدن و خیلی چیزهامون باهم فرق داره. خوبه بدونید که: مغـز، مرکز کنترل اعمال بدن ماست. بدن، بدون وجود اسکلت، مثلِ یه تکه ژله بزرگ به زمین میافته؛ پس اسکلت باعث استحکام و استقامت بدن ماست. وظیفه قلب، فرستادنِ خون به سرتاسرِ بدنه و دستگاه گوارش، غذایی که میخوریم رو هضم میکنه تا برای ساختن سلولهای جدیدِ بدن استفاده بشه. شُشها هوا رو به درون میکشند تا اکسیژنِ حیاتبخش وارد خون بشه، دستگاهِ دفع ادرار، موادی که بدن بهشون احتیاج نداره رو دفع میکنه . راستی بدن ما شگفتانگیز نیست؟
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
قصه
تعداد بازدید : 31
مادربزرگِ خوبِ من
امروز وقتی از مدرسه برگشتم خونه و ناهار خوردم، از خستگی یه گوشه ولو شدم. یکی دو هفتهست که خدا به من یه خواهر کوچولوی بامزه داده و مامانم، بیشتر وقتها سرش گرمِ رسیدگی به اون فسقلیــه. خواهرم گرد و تپل و صورتیه اما من هرچی باهاش حرف میزنم و شکلک درمیارم و براش کتاب میخونم و بهش اسباببازیامو نشون میدم، چیزی متوجه نمیشه؛ برای همین گاهی حوصلهم سر میره و لجم میگیره. امروز هم از همون روزها بود. با صدای ملچ مولوچِ شیشهشیر خوردنِ خواهر کوچولو خوابم برد.... و عصر، با یه زمزمه آروم و آشنا چشمهام رو باز کردم. صدای مادربزرگم بود که اومده بود خونهمون و داشت قربونصدقه خواهر کوچولوم که توی بغلش بود میرفت. کنارش چند تا لباسِ قشنگ هم بود که اولش فکر کردم بازم برای فسقلی دوخته شده اما مادربزرگجونم با دیدنِ من که بیدار شدم، صدام کرد و خندید که: «پسر قشنگم چطوره؟ نمیای لباسهایی که برات دوختم رو ببینی و بپوشی؟» ذوقزده، مثل فنر از جا پریدم توی بغل مامانبزرگ. نمیدونم چرا خیال میکردم دیگه خواهر کوچولو رو بیشتر از من دوست داره، نمیدونستم دلش اونقدر بزرگه که همهمون توی قلبش، جای خودمونو داریم. واقعا چرا مامانبزرگها اینقدر مهربونند؟
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یه پیشنهاد خوب
تعداد بازدید : 33
«زندگیِ من بهعنوان یک کدو!»
بچهها! به تازگی، یه انیمیشن جالب و دیدنی وارد شبکه نمایش خانگی شده به اسم «زندگی من به عنوان یک کدو!». داستان پسر کوچولویی که توی خونه، «کـدو» صداش میکنند و طی حادثهای، پدر و نامادریش رو از دست میده، تنها میمونه و ناچار میشه به یتیمخونه بره. جایی که تعدادی بچه همسن و سالِ خودش که هر کدوم به دلیلی، خانوادهشون رو از دست دادند و تنها هستند، حضور دارند و زندگی میکنند. کدوی قصه ما، اونجا دوستان خوبی پیدا میکنه و با «کامیـل» و «سیـمون»، حسابی صمیمی میشه. اما این همه ماجرا نیست و اتفاقات شیرینی در انتظار این بچههاست. این انیمیشنِ بامزه و تاثیرگذار، به فارسی دوبله شده و این روزها میتونید تهیهش کنید و با بزرگ ترها بشینید و تماشاش کنید. قول میدم مامان و بابا هم مجذوب این کارتونِ قشنگ بشن.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یه فکر بکر
تعداد بازدید : 25
نظم رو به روزهامـون برگردونیـم
دوستانِ خوب و خلاقم! امروز که اولین روزِ سال تحصیلیه، یه پیشنهاد خوب دارم. بشنوید، بهش فکر کنید و اگه موافق بودید، همهمون با هم بهش عمل کنیم و از نتیجهش، همدیگه رو باخبر کنیم. پیشنهادم اینه که اگه در طولِ روزهای گرم و قشنگ و طولانی فصل تابستون که مدرسهها تعطیل بود، منظم و مرتب نبودیم و شبها تا هر ساعتی که دلمون میخواست بیدار میموندیم و صبحها تا لنگ ظهر خواب بودیم و گاهی مسواکِ قبل از خواب رو فراموش میکردیم و خیلی وقتها اسباببازیها و وسایل کاردستی و نقاشی رو وسط اتاق ول میکردیم، از امروز دوباره نظم رو به روزهامون برگردونیــم. یه ورق کاغذ برداریم، برنامه روزانهمون رو بنویسیم و بچسبونیم به در کمد تا بدونیم هر روز، باید چه ساعتی از خواب پاشیم، چی بخوریم، چه کتابهایی توی کیف مدرسه بذاریم، چه تکالیفی رو انجام بدیم، چقدر میتونیم بازی کنیم و از همه مهمتر، چه موقعی بخوابیم. با نظم، حواسمون جمع می شه که هر روز بعدِ مدرسه جورابهامون رو بشوییم، لباسهامون رو آویزون کنیم و بعد از نوشتن مشق، وسایلمون رو جمع کنیم. مطمئن باشید اگه یه کوچولو منظم و مرتب باشیم، هم خیال خودمون راحته، هم مامان و بابا و معلمها ازمون راضیانـد.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.