تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در محضر بزرگان
تعداد بازدید : 78
کاری مهم تر از خودسازی نیست
مرحوم علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، درباره ضرورت خودسازی می فرماید:
«ما کاری مهمتر از خودسازی نداریم. بزرگ ترین (و سختترین) ریاضتها، همین دینداری است. در روایتی از حضرت امیر(ع) هست که میفرمایند: «الشریعه ریاضة النفس» یعنی: «آیین اسلام و احکام آن، ریاضت و ورزیدگی نفس میآورد.» ما بزرگترین و مهمترین کاری که در عالم داریم و هیچکاری از اطوار و شئون زندگی ما مهمتر از آن نیست، این است که «خودمان را درست بسازیم.» تخم سعادت، مراقبت است. مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن، یعنی حریم دل را پاسبانی کردن، یعنی سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن، پاسبان حرم دل بودن. این تخم سعادت را باید در مزرعه دل کاشت و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی، این نهال سعادت را پروراند.»
برگرفته از کتاب «نامههای عرفانی»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 75
فتو شعر انتظار
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زندگی بزرگان
تعداد بازدید : 91
علت جالب مخالفت شهید مدرس!
زمانی که نصرتالدوله وزیر بود، لایحهای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگها بیان کرد و گفت: «این سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد او را میگیرند.» مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: «مخالفم.» وزیر دارایی گفت: «آقا! ما هر چه لایحه میآوریم، شما مخالف اید، دلیل مخالفت شما چیست؟» مدرس جواب داد: «مخالفت من به نفع شماست! مگر شما نگفتید، این سگها به محض دیدن دزد، او را میگیرند؟ خب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را میگیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.» نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند.
منبع: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فارسی بنویسیم
تعداد بازدید : 55
اکو یا پژواک؟
با چند نفر از دوستان رفته بودیم کوهنوردی. من برای تفریح بیشتر گفتم: «بچه ها، هیچ می دونید که این کوه من رو بهتر از خودش می دونه؟» همگی گفتند: «نه! اگه می تونی ثابت کن.» دو دستم را دور دهانم گرفتم و با صدای بلند رو به کوه گفتم: «من بهترم یا تو؟» کوه پاسخ داد: «تو... تو... تو...» حمید گفت: «این که کاری نداره، منم می تونم. چی بگم تا ثابت بشه بهتون؟» گفتم: «ازش بپرس تو بهتری یا من؟» حمید با صدای بلند رو به کوه گفت: «تو بهتری یا من؟» کوه پاسخ داد: «من... من... من...» رو به حمید گفتم: «دیگه چی می گی؟» حمید گفت: «حقه خوبی زدی ولی از شوخی گذشته کوه عجب اکویی داره.» گفتم: «دست نگه دار که قافیه رو باختی! همه این داستان به خاطر این بود که برسیم به کلمه «اکو» تا من فارسی اون رو بگم.» گفت: «خب همون اول می گفتی. حالا فارسیش چی میشه؟» پاسخ دادم: «پژواک» در این جا بود که جمشید صدا زد: «بابا کباب یخ کرد. شما قصد خوردن ندارین؟» هردو با صدای بلند گفتیم: «چرا!» اما انگار اشتهای کوه از ما بیشتر بود چون جواب داد: «چرا... چرا... چرا...»
اسماعیل فریدونی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 76
فتو نکته
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اندکی صبر
تعداد بازدید : 40
چه کردی؟
این عقربه عجول!
چگونه لحظه ها را دوید
که چشم ثانیه گرد من
دور شدن تو را ندید
امیر اکبریان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مسابقه شماره 217
تعداد بازدید : 102
خفن استریپ
می تونین زیر هر تصویر، یه کلمه معنادار با چاشنی شوخ طبعی بنویسین؟ خب ما این کارو کردیم براتون! فقط هر حرف الفبا رو به یه علامت رمز تبدیل کردیم. تا ساعت 23 به خط اختصاصی 300072252 سه کلمه رو پیامک کنین. جایزه نقدی به قید قرعه برای شماکه پاسخ صحیح سه مسابقه پیاپی رو دادین! پاسخ توی ستون «ما و شما»ی بعدی و اطلاعات بیشتر هم توی وب سایت 1sargarmi.ir هست.
خواب و زندگی هم تعطیل !
سلام.بازم چندپیامک داریم باجواب.
* ۷۷۶...۰۹۱۵۵: فکرکنم آقای رنجبرهمه آدمای شهر روبه چشم دیگه نگاه می کنن. طفلکی همسایه هاشون!
- مردم عادی هستن. ما غیرعادی ایم!
* ۲۰۳...۰۹۱۵۳: ایشالا هیچوقت آخرین شماره مسابقتو نبینم خفن جان!
- اتفاقا یواش یواش باید بریم دیگه.
* ۲۱۳...۰۹۱۵۵: از صبح هر کار کردم نتونستم. ظهر خوابیدم. توی خواب جواب را پیدا کردم! سریع بلند شدم جواب دادم!
- خواب و زندگی نذاشتیم واسه مردما!
*۷۴۷...۰۹۱۵۵: لطفا یه آمار از پیامک های من بده! (بار چهارم و آخر! )
- بابا تهدید نکن خب! چشم۱۴۲تاست
*۹۲۲...۰۹۳۵۸: چکار دارین می کنین؟! مغزم دیگه فسفر نداره! نیم ساعت وقت گرفت. فکر میکنم خودتون هم متوجه نشدین چکار با ما می کنین.
- چرا دقیقا متوجهیم اتفاقا! فعلا!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شعر طنز
تعداد بازدید : 81
چرک کف دست عزیز!
ما عاشقِ پولیم، خدایا برسانش
یک ذرّه عجولیم، خدایا برسانش
از غصه ملولیم، خدایا برسانش
در حالِ افولیم، خدایا برسانش
پول است که برّنده تر از ارّه و تیزی ست
چرکِ کفِ دست است؛ ولی چرکِ عزیزی ست
با پول توانی بخری هرچه که خواهی
هر روز توانی بخوری برّه و ماهی
یک قصر بگیری و کنی شادی و شاهی
یک روز نجاتت دهد از قعرِ تباهی
پول است که برّنده تر از ارّه و تیزی ست
چرک کف دست است؛ ولی چرکِ عزیزی ست
بی پول؛ گرفتاری و در حالِ زوالی
در فکرِ غذا هستی و یخچال تو خالی
رفتیم سفر سالِ نو با تورِ خیالی
ای کاش نباشد پس از این مشکلِ مالی
پول است که برّنده تر از ارّه و تیزی ست
چرک کف دست است؛ ولی چرکِ عزیزی ست
بی پول مریضی به خدا رنج و عذاب است
این جسم که جای خودش؛ اعصاب خراب است
دفترچه بیمه که خودش یک جوکِ ناب است
ای دوست بدان آخرِ این راه سراب است
پول است که برّنده تر از ارّه و تیزی ست
چرک کف دست است؛ ولی چرکِ عزیزی ست
با پول شود هر خر و گاوی متخصص!
یک روزه شود دکتر و استاد و مهندس!
فوراً بنشیند همه جا اول مجلس
هی ژست بگیرد همه جا در حد « بورخِس!»
پول است که برّنده تر از ارّه و تیزی ست
چرک کف دست است؛ ولی چرکِ عزیزی ست
امیرحسین خوش حال
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 135
دور دنیا
دلیل عجیب طلاق
آدیتی سنترال- مرد تایوانی که ادعا می کرد همسرش فقط سالی یک بار به حمام می رود و دندان هایش را ماهی یک بار مسواک می زند، توانست رای دادگاه را جلب کند و همسرش را طلاق دهد! این مرد می گوید همسرش اوایل هفته ای یک بار به حمام می رفت اما کم کم این روند ماهانه شد و حالا سالی یک بار به حمام می رود! این مرد بعد از 10 سال زندگی مشترک، بدون هیچ فرزندی از همسرش جدا شد.
معروف شدن به خاطر عکاس متقلب
آدیتی سنترال- زن میان سال آمریکایی که ادعا می کرد یکی از بهترین و حرفه ای ترین عکاسان آمریکاست، از خانواده ای برای گرفتن چهار عکس، مبلغ 250 دلار دریافت کرد! ویرایش عکس های این خانواده پنج ماه طول کشید اما نتیجه آن عجیب و مسخره به نظر می رسید! این خانواده با دیدن عکس ها، آن ها را در اینستاگرامشان منتشر کردند تا آبروی خانم عکاس را ببرند اما همین عکس ها آن قدر در شبکه های اجتماعی دست به دست شد که باعث معروف شدن این خانواده شد!
پدری که برای فرزندانش از کوه جاده ساخت
آدیتی سنترال- «نیاک جالندر» مرد 45 ساله هندی که هر سه فرزندش را به شهر برای تحصیل فرستاده بود، به دلیل مسیر صعب العبور روستایش خیلی به ندرت می توانست آن ها را ببیند. فرزندان برای دیدن والدینشان باید کوه بزرگی را دور می زدند و حداقل سه ساعت کوهنوردی می کردند. این مرد جاده ای به طول 8 کیلومتر را به تنهایی از دل کوه سنگی ساخت تا مسیر فرزندانش را هموار کند. او به مدت هشت ماه روزی 10 ساعت کار کرد تا بتواند این جاده را بسازد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 163
دنیا به روایت تصویر
گتی ایمیج- آماده سازی خرس طلایی جشنواره فیلم برلین، آلمان
آسوشیتد پرس- نهنگ 78 متری که پس از به گل نشستن، آزاد و در دریا رها شد، هاوایی
رویترز- لاستیک موتور دور گردن تمساح دو ساله ای در ساحلی آلوده، اندونزی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 144
زندگی سلام
رونمایی از روش جدید درمان!
دکتر: داروخانه محترم هر چی مریض خواست بهش بدهید!؟
* در تاریخ سابقه نداشته جواب سوال«چای می خوری برات بریزم؟ »،«نه» باشه، ولی هنوز یه عده می پرسن!
* اگه سمینار درباره کامپیوترهای کوانتومی هم باشه، موقع اتصال لپ تاپ با ویدیو پروژکتور باید ده نفر بریزن وسط وصلش کنن. این یه قسمت علم هیچ وقت پیشرفت نمیکنه!
* وقتی حواسمون به یوزهای ایرانی بود، آدم برفیهای دماغ هویجی ایرانی منقرض شدن!
* منم زاویه درست رو واسه سلفی گرفتن بالاخره پیدا کردم، باید گوشی رو خیلی از خودم دور بگیرم، خیلی دور. مثلا من تو اتاق باشم، گوشی تو پذیرایی!
* ما همونایی بودیم که هیچ وقت از اشتباهاتمون درس نگرفتیم. متاسفانه همیشه به اشتباهاتمون درس پس دادیم!
* بدترین نتیجه بحران آب، پیدایش بحران چای هست. تو رو به خدا درست مصرف کنید دوستان!
* خاک تو سرم! قهوه و شکلات تلخ خوردم یادم رفت عکس بگیرم بذارم اینستا. چقدر من خاک بر سرم آخه!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
با خانمان
تعداد بازدید : 91
کدوم همیشگی؟
مشکل این نیست که گوش نمیکنن، مشکل اصلی اینه که دقت نمیکنن. خانوادهم رو میگم. دیدین توی فیلما طرف سه بار میره یه کافیشاپ، بار چهارم به پیشخدمت میگه: «همون همیشگی»؟ و پیشخدمت میره و سفارشش رو آماده میکنه، میگه:« اینم اسپرسو و چیزکیکتون، دوتا قاشق شکر توش ریختم مثل همیشه، چون امروز حالتون خوب به نظر نمیرسه یه شکلات هم کنارش برای خودتون گذاشتم.»
اون وقت من بیست و پنج ساله که میگم: «مادر من! این قدر توی غذا فلفل دلمهای نریز، من دوست ندارم.» عین هر هزار دفعه براش تازگی داره. به این حالت که: «اِ! جدی؟ چه جالب. ولی فلفل دلمهای که خیلی خوشمزه ست، چرا دوست نداری؟» واقعا فکر میکنین میخواد بدونه چرا دوست ندارم؟ دلایل من براش مهمه؟
در مقابل بیست ساله که ما ماکارونی نمیخوریم. چرا؟ چون داداشم دوست نداره. دلم میخواد وقتی بوی ماکارونی میاد، خونه ما باشین و قیافهش رو ببینین. چنان بلوایی راه میندازه که بیا و ببین. مادرم هم حوصله دردسر نداره که ماکارونی درست کنه، بهش حق میدم. من هم بودم خودم رو اذیت نمیکردم. این قدر که حتی وقتی داداشم خونه نیست هم به احترام اون عزیز ماکارونی نمیپزه. یا به خاطر بابام، زرشک پلو با مرغ بدون زرشک میخوریم.
الان این متن رو از بیمارستان براتون مینویسم. نگفته بودم؟ من حساسیت شدید به باقالی دارم، بیماری فاویسم. در این حد که اگه باقالی بخورم و سریع به بیمارستان نرسم، میمیرم. اما بیماریم هرگز مانع باقالی پلو و دم پختک پختن مادر من نمیشه که. نذار بیماریت محدودت کنه گل من!
زهرا فرنیا
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 29
ما و شما
زندگی سلام؛ داری یواشیواش هزارتایی میشی، مواظب باش خودتو گم نکنی!
* آقای کاردار! روزنامه شما هم دست کمی از صدا و سیمای ما ندارد. بعد از حادثه سانچی هرچی کامنت طنز بود، آورده بودین!
* معمولا سه شنبه ها فارسی بنویسیم چاپ می شد، چرا خبری نبود چرا؟ امیر جهانیفر
ما و شما: حق با شماست. امروز جبران کردیم.
* یک خواهش دارم، زندگی سلام را علاوه بر این که ضمیمه هر روز است، جداگانه جمع آن را به صورت مجله هفتگی یا ماهنامه با قیمت مناسب در اختیار علاقه مندان قراردهید. بسیار سپاسگزارم از لطف شما.
* آق کمال دلت برای «برف شیره» تنگ نشده؟
آق کمال: برف شیره که جای خود دره، مو حتی دلم بری یگ سقه خردو هم تنگ رفته!
* به خاطر تمام صمیمیتهای بیجایی که با انسانهای بیجا داشتم، از خودم معذرت می خوام. مسعود مجنونپور
* می خواستم تولد خواهر عزیزم زهرا رو بهش تبریک بگم. تولدت مبارک. خواهرت الهه
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 68
تا حالا دقت کردین
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کله چغوکی
تعداد بازدید : 57
آق کمال هوای حیوانات را دارد
شب داشتِم از خانه آقام برمگشتِم، یَگهو وسط خیابون کاملیا خانم داد زد: «نگه دار!» یعنی یَگ جوری گفت که علاوه بر چهار ستون خودُم، چهار ستون ماشین هم لرزید. حالا مو به کنار، دلش بری ای ماشین زپرتی نسوخت که با ای مدل ترمز گرفتنُم، یَگ دفعه چرخا و موتورش از جا دربره و خود اتاقش بمانه؟ نگه داشتُم. دره وا کرد و پرید بیرون. اِنا حالا خوب رفت. گفتُم شاید حالش به هم خورده، یا الان یاد یَگ حرفُم افتاده و بهش برخورده، یا یَگ گنجی، چیزی کنار خیابون دیده. جَلدی مویم پیاده رفتُم که برُم دنبالش ببینُم چی رفته. دیدُم خم شد رو زمین و یَگ چیزی ورداشت و آمد. نگاه کردُم یَگ بچه گربه بغلش گیریفته بود و داشت نازش مِکرد و قربون صدقه اش مِرفت. گفتُم: «بری همی مخواستی ما ره به کشتن بدی؟» گفت: «مگه این کم چیزیه؟ نگاش کن. طفلکی میلنگید.» بیا، مریض هم که بود. گفتُم: «بذارش همی کنارا، ننه باباش میان ورش مِدارن.» گفت: «شوخیه مگه؟ تو این هوای سرد دووم نمیاره. کاپشنت رو دربیار بده دورش بگیرم.» بیا! دو کلمه دیگه مگفتُم، مجبورُم مِکرد خودُم پیاده بیام و ماشین ره بدم به یرگِه گربه.
سرتانه درد نیارُم، نشون به او نشون که یَگ هفته کار ما شده بود تیمارداری یَگ گربه خُردو. از صبح تا شب عیال حواسش به ای جونور بود و اگه خسته مِرفت، یَگ شله کوفتهای هم بری مو مُپخت. شامس آوردُم که حالش خوب رفت و دست از سرمان ورداشت، وگرنه باید روزی چقدر پول به غذا و دوا و لباس و جاخوابش مدادُم. خوشحال رفتُم که رفت و پشت سرش هم نگاه نکرد. نگو رفته بود دنبال قوماش و فردا با اهل و عیالش آمدن تو حیاط. کارمان درآمده بود. حالا ای که خوب بود. از همو روز جو حیوان دوستی عیال ره گیریفت و شده بود دایه مهربانتر از مادر. گربه ها حیاط ره تسخیر کرده بودن، موسی کو تقیها و گنجشک ها و کفترها هم ایوون ره گیریفته بودن. صبح و ظهر کاملیا خانم دوتا کاسه ارزن و آب مِذاره براشان. اینایَم که حالیشان نیست، پال پال مُکنن و کل زندگیمانه ارزن ورداشته. حالا ای که خوبه، به خودشان زحمت نِمدن غذاشانه که خانه ما مخورن، توالتشانه برن خانه همسایه. همونجی سر ایوون از خجالت حیاط و ماشین موی بدبخت که او زیره درمیان!
خلاصه که یَگ مدتیه بساطی درِم با این حیوون دوستی عیال. جوری شده که اگر یَگ روز نیان و بهمان سر نزنن، دلُم براشان تنگ مِره و خودُم مرُم لب ایوون «بیَه بیَه» مکنَم و وسط حیاط «موچ موچ» مکنُم تا جک و جانورامان بیان!
آق کمال
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.