تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در محضر بزرگان
تعداد بازدید : 69
آثار دعا برای دیگران
مرحوم آیت ا... آقا مجتبی تهرانی فرموده اند:
«ده ها روایت دیده ام و آیات متعددی هم هست که سفارش می کند در حق دیگران دعا کنید. تو برای یک برادر مؤمن دعا می کنی و اثر این دعا درباره او زود حاصل می شود. اما از طرفی این دعا بر روی خود تو هم اثر دارد و آن این است که برای تو که «داعی» هستی، نه «مَدعُوٌّ له» که برای او دعا کرده ای، جلب روزی و دفع بلا می کند. ممکن است تو برای شفای کسی از بستگان، رفقا یا هر کسی از مؤمنان پشت سرش دعا کنی که خدایا، او را شفا بده؛ همین دعا اثر دارد. اثرش این است که روزی تو زیاد می شود و از تو دفع بلا می شود. تو برای او دعا کرده ای که خدا او را شفا دهد، اما اثر این دعا این است که روزی ات با سرعت به دست تو خواهد رسید و اگر در سلسله علل، بنا بر این است که بلایی به تو برسد، خدا راهش را عوض می کند و از تو دور می شود.»
وبسایت کانون فاطمة الزهرا(س)
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 85
فتو شعر
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بریده کتاب
تعداد بازدید : 57
به زودی هایی که ما را بیچاره کردهاند
به زودی، به زودی، به زودی... . این به زودی یعنی کی خواهد بود؟! چه کلمه هراس انگیزی است این «به زودی». «به زودی» ممکن است یک ثانیه دیگر باشد. «به زودی» میتواند یک سال طول بکشد. این «به زودی»، آینده را در هم میفشارد، آن را کوچک میکند و دیگر هیچ چیز مطمئنی در کار نخواهد بود، هیچ چیز مطمئنی. هرچه هست، دودلی و تزلزل مطلق خواهد بود. «به زودی» هیچ نیست و همه چیز است!
برگرفته از « قطار به موقع رسید» نوشته هاینریش بل
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 62
سخن بزرگان
اثر حکمت آن گاه در شخص حکیم ظاهر می شود که خویشتن را ناچیز بشمارد. سقراط
* عده کمی از مردم سرزنش های مفید را به تعریف های خائنانه از خود ترجیح می دهند. دیل کارنگی
* افترا چیزی نیست جز سر و صدای مردم دیوانه. دیوگنس
* اندوه؛ مرگ روح است و شادی؛ زندگی آن. وینه
* عدالت را باید به جا آورد بدون آن که منتظر مکافات شد. سرنگ
* بهترین انتقام ها فراموشی و بخشش است. جونس
* برای سخن سنج بودن باید سکوت کرد. کریستین
* آن کس می تواند از دانش خود استفاده برد که اندرز دهد و خود این اندرزها را به کار بندد. تولستوی
* آن ها که غم کمتری دارند با خودنمایی بیشتری می گریند. تاسیت
برگرفته از کتاب «رهنمون»، غلامحسین ذوالفقاری
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 94
فتو نکته
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اندکی صبر
تعداد بازدید : 42
شب و آفتاب
شب
میانِ قصه هایِ ناتمام
بیدار است
و منتطرِ قهرمانی که
آفتاب خواب آلود را
بی تکرار ورق زده
و صفحات خالی را
تمام کند
کاظم پارسای
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سفرنامه شفاهی
تعداد بازدید : 55
فحش نده، فقط بوق بزن!
امیر شجاعی، خبرنگار صدا وسیما در برلین در گفت و گو با زندگی سلام درباره فرهنگ آلمانیها در رانندگی میگوید:
«رانندگی آلمانیها با ما کمی تفاوت دارد. مثلا اگر در خیابان پشت آمبولانس گاز بدهی و بخواهی با سرعت از آن عبور کنی، صد یورو جریمه میشوی. اما آنها در بوق زدن اشتراک های زیادی با ما دارند. مثلا یک بار خواستم امتحان کنم، چراغ سبز شد اما من ایستادم و راه نیفتادم. آلمانیها بوق کِشم کردند! چند نفر هم سرشان را از پنجره خارج کردند و با صدای بلند حرفهایی زدند که نفهمیدم منظورشان چیست؟!»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 130
دور دنیا
عجیب ترین فرار از زندان تاریخ
آدیتی سنترال- الکساندر جفرسون دلگاد، مجرمی که در یکی از امنیتی ترین زندان های دنیا در پرو زندانی شده بود، توانست یکی از عجیب ترین راه های فرار از زندان دنیا را به نام خودش ثبت کند. او که به 12 سال حبس محکوم بود، در ملاقاتی که با برادر دوقلویش داشت، توانست با هوشمندی جایش را با او عوض کند! او با ورود به یکی از دست شویی های زندان، دور از چشم دوربین های مدار بسته لباس هایش را با برادرش عوض کرد و از زندان گریخت.
استفاده از روان شناس برای جلوگیری از افسردگی ورشکستگی
آدیتی سنترال- سرمایه گذاری در ارزهای دیجیتال با نوسانات شدید قیمت، مثل راه رفتن بر لبه تیغ است. یک شرکت کارگزاری در زمینه ارزهای دیجیتال برای این که مشکلات روانی ناشی از سرمایه گذاری در این ارزها را در مشتریانش کم کند، از بهترین روان شناسان این کشور برای مشاوره و حمایت روحی در مدت سرمایه گذاری استفاده می کند. صندوق بلوچین، یکی از بزرگ ترین صندوق های سرمایه گذاری در روسیه اعلام کرده که در پی کاهش شدید قیمت بیت کوین از روان شناسان حرفه ای برای انگیزه دادن به مشتریانش استفاده می کند.
بیلبورد زن برای پیدا کردن شوهر فراری
آدیتی سنترال- زن مکزیکی که با همسرش در فیس بوک آشنا شده بود، تنها چند هفته بعد از آشنایی شوهرش را گم کرد! آشنایی این دو و ازدواج شان خیلی سریع اتفاق افتاد و زن هیچ اطلاعی از کار یا خانواده همسرش ندارد. شوهر فراری هم اکانت فیس بوک و شماره تلفن زن را بلاک کرده است. حالا زن مکزیکی که متوجه شده است باردار است، با انتشار یک بیلبورد بزرگ در وسط شهر و چاپ عکس همسرش به او اطلاع داده است که باردار است و از او خواسته که زودتر برگردد! انتشار عکس های این بیلبورد عجیب، یکی از پربازدید ترین عکس های شبکه های مجازی مکزیک در هفته اخیر بوده است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 118
دنیا به روایت تصویر
گاردین- ورزشکاران یخ نورد، نروژ
تلگراف- شکار لحظه زیبایی از شنای دو قو، اسکاتلند
یاهو- آماده سازی ورزشکاران برای مسابقه دو، انگلستان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 89
زندگی سلام
#ایران-تسلیت
طرح از محیا رحیمی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستانک
تعداد بازدید : 68
مسافر دلتنگ
چند روزی بود که مادرم تو بیمارستان بستری بود و نتونسته بودم بهش سر بزنم. این قدر مشغله ام زیاد بود که فقط شب ها وجدان درد می گرفتم که چرا وقت نمی شه برم. با خودم قرار گذاشتم فردا بعد از کارم برم و مادرم رو ببینم.
صبح، تو خیابون هر مسافری که سوار می کردم، جلو نمی نشست. حس کردم خانم ها معذبن و عقب راحت ترن. جلوی یه آقا بوق زدم که کجا میری؟ اما با کمال تعجب گفت: «مرد مومن چرا بوق می زنی؟ تو که جا نداری، من کجا بشینم؟» متعجب به صندلی خالی جلو نگاه کردم. خانوما از عقب گفتن: «راست می گه بنده خدا، این حاج خانوم که هنوز پیاده نشدن که می خواین مسافر سوار کنین.»
همون موقع گوشیم زنگ خورد. صدای جیغ و گریه خواهرم بود....
سحر اقنوم
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آزمون هوش
تعداد بازدید : 80
مربع های تو در تو
در این شکل پنج مربع می بینید که با 12 چوب کبریت ساخته شده اند. چگونه با برداشتن دو چوب کبریت از روی آن ها می توان فقط دو مربع باقی گذاشت؟
پاسخ در صفحه خانواده و مشاوره
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 42
ما و شما
* بعضی ها آن قدر به دیگران وفادار می مانند که به خودشان خیانت می کنند. سبحان باغچقی
* زندگی سلامی های گل و پرانرژی، یه انتقاد دارم ازتون، مطلبی بهتر از لذت ترکاندن جوش های بزرگ نبود؟! اول صبحی حالم به هم خورد. این همه مطالب خوب و قشنگ، آخه چرا این؟!
* این گوشی که عکس شو کشیدین 3310 هست، نه 1100 ! می خواستین این طوری بگین که فقط از گوشی های حرفه ای استفاده کردین و گوشی های ساده رو نمی شناسین؟!
مهدی
* امیدوارم اون پونزی که روی صندلی کار گذاشته شده در تصویر «تا حالا دقت کردین»، صندلی معلم نباشد!
به دلیل ایام سوگواری، شماره بعدی مسابقه خفن استریپ پنج شنبه چاپ خواهد شد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
به مناسبت سالروز درگذشت دکتر شیخ
تعداد بازدید : 67
وظیفه شناسی در بستر مرگ
دکتر شیخ را می توان اسطوره اخلاق پزشکی نامید. خاطراتی که از او نقل می کنند، آن چنان افسانه ای است که اگر گویندگان خاطره و شاهدان داستان ها زنده نبودند، باور کردن شان سخت بود. سیام بهمنماه هزار و سیصد و پنجاه، دکتر شیخ پس از هفتاد سال زندگی پربرکت، به دیار باقی شتافت. آن روز با شهادت امام رضا(ع) مصادف بود. خانواده و دوستان دکتر، جنازه را تا میدان شهدا تشییع کردند. از آن به بعد اما برنامه تشییع از دست اعضای خانواده و دوستان خارج شد. جمعیت انبوه عزاداران که به طرف حرم مطهر میرفتند و با شنیدن اینکه جنازه متعلق به دکتر است، به صورت خودجوش جنازه را با خود به سمت حرم بردند. قرار و برنامه این بود که بعد از طواف در حرم، جنازه را به قبرستان (احتمالا خواجه ربیع) ببرند و دفن کنند. اما انگار قسمت چیز دیگری بود. همه چیز دست به دست هم داد تا دکتر را در حرم مطهر دفن کنند. مهم نیست چه چیزی باعث این کار شد. مهم این است که قسمت و سهم و روزیِ دکتر چنین بوده است.به مناسب سالگرد فوت دکتر مرتضی شیخ، خاطره ای از لحظات آخر زندگی مرحوم را از کتاب «فریاد در تاکستان» نوشته محمد خسروی راد می خوانیم:
دکتر بستری بود. حالش خوب نبود. آن شب من به عنوان همراه مریض، کنارش بودم. یک لحظه چشمهایش را باز کرد و به من چشم دوخت و گفت: «من نمیخوام بمیرم!» حس کردم به دلیل خرابی بیش از حد حالش هذیان میگوید، پرسیدم: «مگر قرار است خدای ناکرده فوت کنید؟!» او گفت: «از حال و روزم معلومه روزهای آخر عمره.» با این حرف احساس کردم که چندان هم هذیانی در کار نیست.» گفتم: «عمر دست خداست، ان شاء ا... که صد سال دیگر زنده باشین.» او در جواب گفت: «این که میخوام چند صباح دیگر زنده باشم نه برای بیشتر خوردن و بیشتر خوابیدن و این جور چیزاست. میخوام زنده باشم تا بیشتر خدمت کنم. بیشتر مریض ببینم. دوست دارم زنده باشم و بیشتر کار کنم!»
دیگر مطمئن شدم که هذیان نمیگوید. یک خواسته قلبیاش را دارد مطرح میکند. چشمهام سنگین شده بود. هنوز درست چشم روی هم نگذاشته بودم که صدای دکتر، هوشیارم کرد: «مریض بعدی!» به لبهای دکتر چشم دوختم. صدا از خودش بود. انگار در حالت خواب و بیداری داشت توی مطبش مریض میدید. «مریض بعدی!»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.