استاد فاطمی نیا می فرمایند:
«روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند. فرد وارد بازار قیامت می شود، فکر می کند خبری است. تعجب می کند؛ خدایا پس چه شد؟ نماز ها، عمره ها؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی. ببینید ما درد دل می کنیم. جوان عزیز اگر عروج می خواهی، می خواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی. برو درستش کن. دل مادر و پدر را شکستی. از خانه شروع کن. جوانانی هستند که محاسن دارند، انگشتر دارند، عطر هم می زنند، در بیرون هیئت ولی در منزل بروی بپرسی، هیچ کس از آن ها راضی نیست. پس برای چه هیئت رفته بودی؟ چرا جلسه رفته بودی؟ پس استاد یعنی چه؟»
عصر ایران
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
«ارائه» به معنای «نشان دادن و به معرض دید گذاشتن» است. اما به غلط به معنای «تحویل دادن یا تقدیم کردن» به کار می رود. در بسیاری از نوشته های نویسندگان معاصر پارسی، معنای «ارائه کردن یا ارائه دادن» و «عرضه کردن» را به عنوان مترادف به کار می برند و البته صحیح نیست.
برگرفته از «غلط ننویسیم» اثر ابوالحسن نجفی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* آتش را با دست «به پا» می کرد!
* آن قدر در دور زدن ماهر شده بود که وجدان خودش را هم دور می زد.
* ماشین مشکلات با بنزین راه نمی افتد.
* تاریخ انقضای بعضی ها قبل از مرگ فرا می رسد.
* ریزگردها دنبال «نفس کش» می گردند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
اگر می خواهید در طول زندگی، آرامش و آسایش داشته باشید، باید اشتیاق تان زیاد ولی وابستگی تان کم باشد. برای به دست آوردن نتیجه های دلخواه، همه تلاش خود را بکنید و سپس آن را به حال خود بگذارید تا اتفاق بیفتد.
برگرفته از کتاب «درود بر خودم» اثر جک کانفیلد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سالی در راه است
سالی پر برکت
برف ها آب شدند
غصه ها از ما دور
تو در این خانه تکانی بتکان
هر چه از درد حکایت می کرد
میلاد جانمحمدی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زیر چشمی به همسرم نگاه کردم. با لبخندی روی لب به کارهای من زل زده بود. چند ماه پیش ازدواج کردیم و امسال اولین سالی است که کنار سفره هفت سین خودمان هستیم. آن قدر سرم شلوغ بود که چند ساعت مانده به تحویل سال دارم هفت سینم را آماده می کنم. اگر با اصرار علیرضا قبل از عید مسافرت نمی رفتیم مشکلی پیش نمی آمد. علیرضا پیراهن آبی اش را پوشیده. خیلی زیباتر شده، این رنگ همیشه به او می آید. نمی دانم چرا دلشوره دارم. سبزه ها کمی زرد شده اند، همه اش تقصیر خودم است. این روزها اصلاً وقت نکردم به آن ها آب بدهم.
زنگ در خورد. علیرضا کنار سفره هفت سین است. خودم در را باز می کنم. مادر و پدر من و علیرضا هستند. با خجالت می گویم: شما چرا زحمت کشیدید؟ ما باید خدمت می رسیدیم. دعوتشان می کنم بروند داخل. در را که می بندم هنوز هم دلشوره دارم. هرچقدر گشتم روبان قرمز پیدا نکردم. تقصیر علیرضاست. گفتم بخر، تنبلی کرد ولی قبلاً تنبل نبود.
توپ به صدا درآمد. به رسم ادب روبوسی می کنم و اول به مادر شوهرم می گویم: عیدتان مبارک. مادر علیرضا با چشمانی نگران به بقیه نگاه می کند و بعد به من و با صدایی لرزان می گوید: دخترم ما امسال عید نداریم. دلم هری می ریزد .خجالت زده می گویم: ببخشید من نمی دونستم. به علیرضا نگاه می کنم اما او سعی می کند با لبخند آرامم کند. کنار سفره می نشینم. سعی می کنم چیزی را به خاطر بیاورم. چیز تازه ای نیست. فقط این که چند هفته قبل عید رفتیم مسافرت، جاده ها شلوغ بود و از هنگامی که برگشتیم خانه من دارم سفره هفت سینم را می چینم. اما حس می کنم چیزی را جا انداخته ام. نگاهم به سبزه کوچکمان می افتد. هنوز روبانی پیدا نکردم. انگار چیزی کم دارد. به علیرضا خیره می شوم و او مثل همیشه به کمکم می آید. قیچی را بر می دارم و اضافه های روبان سیاه کنار عکس علیرضا را می برم و به سبزه می بندم. علیرضا هنوز هم با همان لباس آبی و لبخند روی لب از توی عکس به من زل زده است...
آمنه افشون، فریمان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
امیرمهدی ژوله، نویسنده و بازیگر کشورمان در زیر چند ویدئو از قایم شدن های بانمک دخترش گندم نوشته است:
«مامان باباها! با بچه ها قایم باشک که بازی می کنید، جای آسون قایم بشین. زود بیایید بیرون. بذارید زود پیداتون کنند. بچه ها دلشون کوچیکه. می ترسن. توی دلشون خالی می شه. گریه شون می گیره. مامان خودم یه روز جای سختی قایم شد. بابام قبل تر از اون، مامان بزرگ اولای همین سال. هرچی گشتم پیداشون نکردم هنوز. توی دلم خالی شده. ترسیده ام. گریه ام گرفته خیلی. چرا نمیان بیرون؟ هان؟»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* تازگی ها مهمون که میاد خونه مون، مامانم که می ره شکلات و شیرینی بیاره، خاکی برمی گرده. فکر کنم تونل زده زیر زمین قایم کرده خوراکی ها رو!
* دوران راهنمایی هفت هزار تومن عیدی گرفتم، ولی بعد از عید تو کلاس گفتم ۴۰ هزار تومن، بازم آخر شدم!
* هندزفری بهترین اختراع بشر برای نشنیدن بود!
* مامانم بخواد صدام بکنه یه دور تمام فامیل رو صدا می زنه، بعد میاد سراغ همسایه ها، بعد رفیقای داداشام، بعد دوستای دوران کودکیش، آخرم به من می گه «چیز»!
* جان من در حد دایی و خاله و عمو برین عید دیدنی... پسر عموی دختر خاله پسردایی شوهر عمه ام رو نمی خوام ببینم. نمی خوااام!
* من تو خانواده مون از همه بیشتر می فهمم. البته این نظر خودمه، بقیه به شدت باهاش مخالفن!
* دوستان! بیایید با شروع سال جدید، کدورتهای گذشته رو فراموش و کدورت جدید درست کنیم!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ماکت شهری با اجزای الکترونیکی
آدیتی سنترال- «زید مندک» پسر نوجوان 17 ساله اهل زیمبابوه، با استفاده از قطعات وسایل الکتریکی، ماکت شهر منهتن آمریکا را ساخته است. او با استفاده از گوگل مپ، مقیاس تمام ساختمان های خیابان اصلی این شهر را پیدا کرده و سپس با دقت بالایی آن را ساخته است. زید، برای ساختن این ماکت منحصر به فرد که جزئی از پروژه درسی مدرسه اش بوده است، از 17 مادربرد، 15 باتری، 12 گوشی نوکیا، چهار کارت صدا، سه هارد دیسک، دو تلفن و چندین وسیله دیگر استفاده کرده است.
گران ترین لباس حیوان دنیا
آدیتی سنترال- افرادی در دنیا هستند که حاضرند برای حیوان خانگی شان از خودشان بیشتر خرج کنند! یک شرکت تولید کننده محصولات برای افراد ثروتمند هم به تازگی از جلیقه های گران قیمت برای سگ ها رونمایی کرده که از طلای 24 عیار و الماس ساخته شده است. این جلیقه ها می تواند سگ را برابر شلیک گلوله و حتی پرتاب چاقو محافظت کند. هزینه این لباس 137 هزار دلار است و مشتریان می توانند انتخاب کنند که با الماس سیاه تزیین شود یا قطعات کریستال!
بارش طلا از آسمان!
اسکای نیوز- 170 شمش طلا از هواپیمای روسی که حامل محموله ارزشمندی از چند تن طلا و الماس بود، از آسمان روی جاده ها و بیابان های روسیه ریخت! گویا در پشتی هواپیما باز شده و مقادیر ارزشمندی از محموله گران قیمت این هواپیما روی زمین پرتاب شده است. این هواپیما حامل طلا و الماس به ارزش 256 میلیون پوند بوده است. تنها 20 کیلوگرم از شمش های طلا، پیدا و بقیه در بیابان ها پراکنده شده است!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بارکرافت | مزرعه نیروگاه خورشیدی، چین
گاردین| پروژه عکاسی در هندوستان که مردم مناطق محروم در برابر تصویری از آینده منطقه عکس می گیرند
رویترز| کودک آواره ای که در طول مهاجرت خانواده اش خوابیده
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
من هم عضو این کمپین ممپینا بودم که به تکتک اجزای سفره هفت سین «نه» گفتم. یعنی با ذات سفره هفت سین مشکلی نداشتما، اما تکتکش زیرمجموعه یه پویشی میشد که من پیشاپیش بهش «نه» گفته بودم! اما «نه» واقعی رو چندین سال بود که به ماهی قرمز سفره هفت سین گفته بودم. دقیقا شش سالگیم که ماهی قرمز، روز عید دست به خودکشی زد و از تنگش پرید بیرون، همون موقع من متوجه اعتراض مدنی جامعه ماهی های قرمز به نگهداری ظالمانهشون توی تنگهای کوچک شدم. این قضیه تا پارسال به همون شکل بود، تا این که همسایهمون زرنگ بازی درآورد و به جای عیدی، گفت: «بیاین این دوتا ماهی قرمز رو بگیرین، زندگی توی خونهتون جریان داشته باشه.»
داداش؛ ما اگه ماهی میخواستیم خودمون میخریدیم. اگر هم ماهی داشتیم که الان این همه نمیخوایم! یعنی نمیذارن آدم با افتخار عضو یه پویش واقعی باشه. گفتم بذار لااقل الان که مجبوریم، ماهی ساعات خوبی رو در کنارمون بگذرونه آخر عمری. بعد از جست و جوهای فراوان فهمیدیم آب ولرم رو باید چهار ساعت براش کنار بذاریم تا کلرش بپره، بعد به مقدار حساسی توش نمک بریزیم. تعدادی برنج که حتما هم باید ایرانی باشه رو در هاون اون قدر میکوبیم که ماهی نیازی به جویدنش نداشته باشه. (دقت کنید، چون ماهی حافظهاش هفت ثانیه است، ممکنه دو دقیقه بعد از این که غذاش رو کامل میل کرد، بقیهش رو بخواد، نباید اون قدر بدین که بترکه) بعد هم باید ماهی رو توی محیطی با رنگهای گرم بذارین که بهش استرس وارد نشه.
این قدر حواسمون به این بود که ماهی مون حالا چی بخوره؟ کجا بره؟ چیکار کنه؟ که اصلا نفهمیدیم کی عید شد! تهشم یکی از ماهیا خودش رو از تنگ انداخت بیرون و اون یکی هم از غم نبودنش مرد. عیدمون رو خراب کردن. اصلا فکر نمیکردیم بعد از اون همه مراقبت، ممکنه دوتا ماهی توی تنگ با هم تفاهم نداشته باشن!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* خدایا، کینهها را از سینههایمان بزدای!
* وزیر آپ: دانشآموزان امسال تکلیف نوروزی بهعنوان پیک بهاری ندارند ولی بهجایش ... در نظر گرفته شدهاست: الف-پیکموتوری ب-خیال بافی ج-داستانسرایی د-جنگولک بازی
* همسر عزیزم صغری، چند سال کنار من بدون کوچک ترین درخواستی که من نتونم انجام بدم زندگی کردی، ازت ممنونم. تولدت پیشاپیش مبارک.
همسرت حاج مهدی
* تنهایی یعنی فقط بانک باشه عید رو بهت تبریک بگه. محمدجواد سلیمی
* مطالب آقای مجنونپور واقعا جالبه، ممنونم که حمایت می شه.
* یه نفر باشه که دلِ شنیدن داشته باشه. گوش رو که همه دارن.
مسعود مجنونپور
* از زندگی سلامی که در آستانه روز زن راهنمای خرید کادو برای آقایون رو منتشر می کنه، انتظار گزارش «حال دل خانم خانه را دریابیم» را نداشتم. شگفتانه بود. خسته نباشید دلاورا، خدا قوت پهلوونا!
* همسرم سمیرا جان، قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست. باشکوه ترین روزدنیا تولد توست. پس برای من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم.
ایمان
* افراد ساکت، پر سر و صدا ترین افکار رو دارن.
* تا حالا دقت کردین که متاسفانه در کشور ما اگر زمان سفر دیدید مقدار زباله ها در حال افزایش است، یعنی دارید به یک روستا یا شهر نزدیک می شوید و برعکس. چرا؟!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.