آیت ا... جوادی آملی می فرمایند:
«پوشاندن چشم از نگاه حرام و نگریستن به آن چه که خدا امر فرموده، از حقوق چشم به شمار می آید. چشم را پیامبرِ دل نامیدند که فرمان او می برد و هرگونه نگاه بی جا، ظلم و تعدی در حق اوست و آن را تیر زهرآگین از تیرهای شیطان دانسته اند که با نگاه حرام، تیرِ آن به جان انسان اصابت می کند. خداوند چشم را در انسان قرار داد تا حقایق هستی را مشاهده کند و به عظمت خالق پی برد؛ نه این که هر چه در مقابل اش افتاد بنگرد و دل را تحریک کند. بسیاری از اضطراباتِ قلب به واسطه نگاه های آلوده و حرام است. زمانی که نگاه پاک باشد دل روشن می شود، ولی زمانی که چشم آلوده به گناه شد، لغزش دل بر صاحب اش آشکار می شود و زمانی که حق بصر ادا شود، شخص اهل بصیرت می شود.»
پایگاه شفقنا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سالها قبل برای بستن قراردادی تجاری به چین رفتم. میزبان مرا به یکی از رستورانهای خوب در شهر پکن برد و غذای چینی برای من آوردند که با برنج درست شده بود. هنگام خوردن غذا مقداری از آن روی میز ریخت. وقتی که خدمتکار آمد میز را مرتب کند، دید مقدار کمی برنج را من سهواً روی میز ریختهام. خیلی مودبانه گفت: «من این برنج ها را با اجازه شما جمع میکنم» و آن ها را درون ظرفی ریخت.
وقتی علت را سوال کردم، میزبان گفت: «کشور من بیش از یک میلیارد جمعیت دارد و اگر در هر روز هر کدام از ما فقط 10 دانه برنج را اسراف کنیم، حجم زیادی دور ریز میشود. ما در این کشور اجازه اسراف نداریم و از این کار اشتباه کسی نمیگذرد.»
سایت یکی بود
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
عشق و رنج دو روی یک سکهاند و ارزش عشق به اندازه رنجی است که آدم از بابت آن میکشد و اگر عشق همین طور مفت و مجانی پای آدم تمام شود، در واقع عشق نبوده و فقط خودش را گول زده!
برگرفته از «نخلهای وحشی»
اثر ویلیام فاکنر
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
از تو نوشتن چه هوایی دارد!
در صفای بودنت، آفتابی
رقص حرف ها روی سطرها
گاهی ابری،
از غم دوری می کشد نم واژه ها
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شاید هرکسی در خانه یا محل کارش مکانی برای مخفی کردن اشیا و اسناد باارزش داشته باشد. این مکان می تواند جلوی دست باشد، یا مخفی و دور از چشم دیگران. چند «جاساز» خانگی را با هم می بینیم، شاید شما هم ایده بگیرید و در خانه یا سر کار آن ها را بسازید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. ممنون از همه که با شیوه درست و طبق روش گفته شده تو مسابقه شرکت کردن. طبق معمول پیامک های بی ربط و بی نام و بی مزه هم زیاد داشتیم که حذف شدن. با این که عکس بانمک بود ولی ناامیدمون کردین! چندتا از جمله های بامزه تر رو انتخاب کردیم که می خونید. دمتون گرم و خوش باشید همیشه.
* استاد: کفشام سایزش کوچیکه پامو می زنه و عرق سوز و آرتروز و واریس هم دارم نمی تونم راه برم مجبورم بشینم!
هادی چیت گران
* قورباغه: کولی رو من میدم، درسا رو من حفظ می کنم، تقلب ام بهش می رسونم، قیافه شو این می گیره! بزرگمهر علیپور
* قورباغه: این هم فرجام خفتبار کسی است که افسار زندگیاش را بهدست دیگران می دهد! محمدرضا صدفیان
* استاد: عزیزان جایگاه فعلی من رو نبینید، شما به بالاتر از این ها بیندیشید.
مینو اسعدی
* استاد: از جلسه بعد هر کی درس نخونه جاش با این قورباغه عوض میشه!
مصطفی نادروردی
* استاد: بچه ها من از این به بعد با این قورباغه میام سر کلاس ببینم آخر ترم شما نمره تون بیشتر میشه یا این! مصطفی نادروردی
* استاد: قورباغه پژوهان عزیز دقت کنید روی تخته روش خارج کردن از حالت دستی به اتومات این وسیله خوش پا رو توضیح دادم، عملی اش رو می خوام ازتون!
صدیقه سیدی
* قورباغه: آخ الان یک مگس پیدا کنم چنان بزنمت زمین! علیرضا قاسم آبادی
* قورباغه: اگه تا یه دقیقه دیگه حلش نکنی جامون با هم عوض میشه!
محمدیاسر یکه خان
* استاد: ببینید فرزندان من، در کل مبحث شیرین ریاضیات فقط به درد سواری گرفتن از امثال همین قور قوری می خوره! سجاد ضیاء
* قورباغه: استاد بیا پایین کمرم شکست، بابا ما نمره ارفاقی نخواستیم! ابراهیم مرشدی
* قورباغه: قدیما وقتی درس بلد نبودی می گفتن گوشه کلاس وایستا، حالا می گن استاد رو هم کول کن! پرنیان اسداللهی
* استاد: همه حواس ها جمع باشه، این قوری خان مثل گرگ لوگوی رم نیست که سانسور لازم باشه! احسان اسعدی
* قورباغه(تو دلش غرولند می کنه): این بابا تا دیروز خرسوار بود، حالا جوری نشسته پشت ما که انگار بوگاتی سبز پسته ای سواره! احسان اسعدی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
قهر کردن به شیوه عجیب
آدیتی سنترال- معمولا نوجوانان وقتی با والدین شان قهر می کنند به اتاق شان می روند و ساعاتی با آن ها حرف نمی زنند. اما پسر نوجواان 12 ساله استرالیایی شیوه عجیبی را برای فرار از خانه و احساس آزادی اش انتخاب کرد. او بعد از این که با پدر و مادرش قهر کرد، کارت اعتباری مادرش را برداشت و یک بلیت هواپیما برای اقامت چهار روزه در جزیره زیبای بالی برای خودش خرید و به دیدن یکی از اقوامشان رفت! او به والدین اش هیچ خبری نداده بود و با این کارش در صدر اخبار استرالیا نشست!
فوتوشاپ ضایع برزیلی!
آدیتی سنترال- خوزه آرنو آپولو آملالری، شهردار یکی از شهرهای بزریل چند وقت پیش عکسی را به همراه پسرش در صفحه فیس بوکش منتشر کرد که خبرساز شد. این عکس او را در محل ساخت و ساز و بازسازی یکی از خیابان های شهر نشان می داد. اما مردم با زیرکی متوجه شدند که تصویر او در این عکس از جای دیگری کنده شده است و فوتوشاپ است. حالا این شهردار برزیلی علاوه بر این که مورد خشم مردم قرار گرفته، یکی از سوژه های خنده این کشور شده است. مردم تصویرش در این عکس معروف را روی بسیاری از عکس ها می چسبانند و او را مسخره می کنند.
مردمان زیرآبی
شین هوا- هزاران سال است که مردم باجو، شهری در اندونزی، به عنوان شکارچیان دریا شناخته می شوند چرا که آن ها می توانند تا 13 دقیقه در زیر آب بمانند و نفس شان را در سینه حبس کنند. جالب این جاست که مردم شهرهای همجوار آن ها این قدرت را ندارند. دانشمندان به تازگی متوجه دلیل این پدیده عجیب شده اند. طبق تحقیقات دانشگاه کمبریج، مردم این ناحیه طحال بزرگ تری نسبت به بقیه دارند که گاهی این تفاوت اندازه، به 50 درصد می رسد. در یک فرد معمولی طحال می تواند اکسیژن را حدود 9 درصد در بدن افزایش دهد اما برای فردی اهل باجو این مقدار چند برابر است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* یادمه اون روزی که فهمیدم «سین جیم» مخفف سوال جوابه، قشنگ چهار روز پیاپی تشنج کردم از ذوق این کشف ام!
* ترتیب درست ماههای سال باید این شکلی می بود که ۹ ماه اردیبهشت، دو ماه آبان، یک ماه هم اسفند و تمام!
* وقتی کسی بهتون میگه این آهنگ رو دوست داره، همون موقع درجا بزنید بره آهنگ بعدی! حس غریبیه!
* هیچ وقت نفهمیدم چرا وقتی ناخودآگاه زبونت رو گاز میگیری دردت میاد، ولی وقتی از قصد این کار رو می کنی هیچ دردی نداره... الانم نمی فهمم که چرا داری زبونت رو گاز می گیری!
* چطوره که زمستون تو دمای ۱۵ درجه با کاپشن یخ می زنیم، ولی بهار همون دما با آستین کوتاه کیف می کنیم؟
* دلیل اصلی نخوابیدن، تلاش برای خوابیدنه. وگرنه همین جوری که نشستی، خواب خوابی، همین که دراز می کشی روی تخت دیگه بیدار بیداری!
* اینایی که واسه صبحانه از خوابشون می زنن و میرن کافه، هم امید به زندگی شون زیاده، هم پولشون!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رویترز| بساط یک فروشنده در بازار، مالزی
آسوشیتدپرس| شهری در زیر مه، چین
یاهو | شکار لحظه ای از ماراتون لندن که در آن حدود 55 هزار نفر مسیر 42 کیلومتری را می دوند
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
توانایی نه گفتن همیشه برای من یادآور اتفاقات خوب است، به غیر از دو مورد. مورد اول زمانی بود که چندین بار از دختری که دوست اش داشتم خواستگاری کردم و وی جواب منفی داد. یعنی کمتر پیش آمده که در طول تاریخ فردی چنین تواناییِ نه گفتنی داشته باشد که آن دختر داشت. البته در این مورد، توانایی نه گفتن برای آن دختر کاملا نجاتدهنده بود؛ چرا که اگر همسر آیندهاش برونکا دشمن چوبین هم باشد، با توجه به اوضاع نویسندگی، نسبت به این حقیر چند سر و گردن بهتر خواهد بود.
مورد دوم 25 سال پیش بود که من قبول کردم مشق همکلاسیام را که دوست خانوادگیمان هم بود، بنویسم. در واقع وقتی از من پرسید که آیا حاضرم در ازای دریافت یک بسته ویفر برایش مشق بنویسم، توانایی نه گفتنام بالا بود اما وقتی صحبت از پنج بسته ویفر (پنج ویفرِ آن زمان!) پیش آمد، توانایی نه گفتن ام کمی فروکش کرد. از آن به بعد هم به خاطر این که چند باری با چیپس و پفک و غیره نمکگیرم کرده بود، ناخواسته نمیتوانستم نه بگویم و این ناتوانی در نه گفتن مثل باتلاقی من را در خودش میکشید. کار به جایی رسید که علاوه بر این که کل مشق هایش را به من میداد، آن ها را تصحیح هم میکرد. یعنی در کمد کلاس مان علاوه بر ترکه معلم که گُل بود و هرکسی نمیخورد خُل، ترکه این دوست پرروی من هم بود. یکی دو بار هم به دلیل تاخیر در تحویل مشقهایش میخواست از مدرسه اخراجم کند که با میانجیگری مدیر و معاون قائله ختم به خیر شد.
اگر فکر میکنید ماجرا در همان دوران مدرسه تمام شد، باید بگویم خیر. بعدها چون این دوستم به نویسندگی علاقه داشت، بنده مجبور به تغییر رشته و متعاقبا قدم گذاشتن به دنیای نویسندگی شدم. الان هم چند سالی است که دارم به اسم او یعنی محمدامین فرشادمهر، در مطبوعات و غیره مینویسم؛ خودش هم بدون پذیرفتن ریسک درس خواندن، سراغ کار آزاد رفته و پول روی پول میگذارد و از دیدن اسم اش در نشریات، گل از گلش میشکفد. به هرحال، غیر از این مورد جزئی، من یکی هیچ وقت از ناتوانی در نه گفتن متضرر نشدم؛ پیشنهاد میکنم شما هم روی این مهارت کار کنید!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود
عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چند روزی از دوران شیرین نامزدی من و همسرم نمی گذشت که تصمیم گرفتیم یک روز جمعه به کوهسنگی برویم. ساعت ۶ صبح رسیدیم، پاییزبود و نسیمی سرد گونه ها را نوازش می داد. آقایی با یک کاسه آش از مغازه ای بیرون آمد. همسرم گفت در این هوا آش خیلی می چسبد، برای همین داخل مغازه شدیم و روی صندلی ها نشستیم. فروشنده خوش آمد گفت و من تقاضای دو کاسه آش کردم. چند دقیقه ای گذشت و صدای خنده هایی که ابتدا آرام بود و کم کم بلندتر شد از پشت مغازه من و همسرم را کنجکاو کرد.
بعد از گذشت ۵ دقیقه، فروشنده با خجالت و شرمندگی آمد و گفت: «ما برای خودمان و همسایه بغلی از منزل آش آورده بودیم، باور کنید تمام شده وگرنه حتما برای شما هم می آوردیم. این جا مغازه محصولات سنتی است!» تازه به خودمان آمدیم و دیدیم دور و برمان چیست! با خجالت از مغازه بیرون آمدیم و از آن روز هروقت آش می خوریم یاد آن کاسه آش می افتیم و می خندیم!
فرستنده :مهدی سراب
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستانک ، ترسانک ، سوتی ، شعر ، طرح ، عکس و هر ایده بامزه و جالب خود را به تلگرام 09215203915 یا پیامک 2000999 بفرستید.
* مامان راضیه و بابا حسین مهربونم، عمه بهار و خاله مریم نازنین ام، تولدتون مبارک، دوست تون دارم.
محمدجواد قادری
* آقکمال؛ قراره در مدارس کشورمان زبان روسی هم تدریس شود، نظر شما چیه؟
آق کمال: مو ای وسط چیکاره یم؟ خدا ره شکر درسم تموم رفته و دیگه نگران زبون و انتگرال و جلگه و اینا نیستم!
* زندگی سلام هرچه زنانهتر، بهتر و همشهری سلام هرچه مردانهتر، بهتر!
* دیوونگی یعنی تکرار یه اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت (من یه دیوونه ام). مسعود مجنونپور
* چند ماه پیش گزارشی درباره زیبایی های برخی از دانشگاه ها و خوابگاه های اروپا تهیه کردید که درمقابل قرار شد درباره خوابگاه نواب صفوی دانشگاه مازندران(بابلسر) که در کنار ساحل دریا قرار دارد و زیبایی های آن گزارشی در زندگی سلام تهیه کنید٬ پس چه شد؟!
* من هر روز که روزنامه میگیرم اول زندگی سلام رو میخونم. واقعا خسته نباشید. همراه همیشگی شما از دوران نوجوانی.
فاطمه خ، تربتحیدریه
ما و شما: وجود شما خوانندگان پرمهر و پیام های زیبای تان بهترین دلگرمی برای ماست.
* ممنونم از بخش فتوترانه که در زندگی سلام چاپ کرده بودین. لطفا از همه خوانندگان چاپ کنید.
علی کشته گر، درگز
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
توانگری، کمیِ آرزو و رضایت به چیزی است که تو را بسنده است.
امام هادی(ع)، بحارالانوار
ذکرچهارشنبه
صد مرتبه «یا حی یا قیوم»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.