امام زمان(عج): هر یک از شما باید کاری کند که با آن به محبت ما نزدیک شود.
بحارالانوار
ذکر روزپنج شنبه
صد مرتبه «لا اله الا ا... الملک الحق المبین»
ذکر جمعه
صد مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آیت ا... مجتهدی تهرانی فرمودهاند:
«بگردید و خودتان را پیدا کنید. اگر احتمال بدهید انگشتر عقیقتان در سطل زباله گم شده باشد، چقدر در خاک و زبالهها میگردید تا انگشترتان را پیدا کنید؟ خودتان را هم همین طور بگردید و پیدا کنید. شما جواهر هستید. روایت است که میفرماید: «تعجب میکنم از کسی که دنبال گمشدهاش میگردد، اما دنبال خودش نمیگردد.» ما اگر بگردیم و خودمان را پیدا کنیم و خود را بشناسیم، اصلا شبها خوابمان نمیبرد.»
برگرفته از «رهنمودهای اخلاقی»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در گذشته برای کیفر دادن گناهکاران بر سرشان کلاه خندهداری میگذاشتند و در کوچههای شهر در برابر دیدگان مردم، وارونه سوار بر الاغ میکردند تا بینندگان به آنان بخندند و این گنهکاران پشیمان و شرمنده شوند و آبرویشان همه جا برود. بسیاری از افراد در نتیجه غفلت، فریب افراد فریبکار را میخوردند و خطایی میکردند و گرفتار این کلاه میشدند که در این صورت مردم میگفتند: «فلانی سرش کلاه رفت» و این عبارت بر اثر کثرت استعمال به مثل تبدیل شد.
برگرفته از «ریشه های ضرب المثل»
نوشته عادل اشکبوس
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چیزی در آسمان چشمک میزند
صدایم کن...
ابرها غرش میکنند
کوه به کوه نمیرسد!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستان امروز بسیاری از مردم از جمله پلیس نیویورک را متقاعد کرد که داستان مسافر زمان نه تنها افسانه نیست بلکه واقعیت دارد. وب سایت اسپانیایی Sinmisterios این داستان را با مستندات و مدارک واقعی منتشر کرده است. این حادثه پس از ۷۴ سال توسط شاهدان تایید و تمام جزئیات آن در دفاتر رسمی دولتی ثبت شده است.
رادولف فنز، در سال ۱۸۷۶ ناپدید شد و با وجود جست وجوی پلیس هرگز پیدا نشد. اما ادعا شد سال ها بعد، پس از مرگ تمام اعضای فامیل، رادولف به طرز عجیب و ناگهانی در ژوئن سال ۱۹۵۰ در وسط خیابان شلوغ پنجم در مرکز شهر منهتن، ۷۴ سال پس از غیبتی که کوچک ترین نشانی از خود به جا نگذاشته بود، پدیدار شده است. او که احتمالا از هیاهوی خیابان و دیدن خودروها شوکه شده بود، چند ثانیه پس از ظاهر شدن در میان ترافیک سنگین در یک حادثه رانندگی جان باخت. زمان ترفند بی رحمانه ای بر «فنز» زده بود.
حرفه ای ترین نیروهای پلیس نیویورک پیگیر این حادثه شدند. موتور سواری که با عابر عجیب و غریب تصادف کرده و باعث مرگ وی شده بود شهادت داد که مرد مذکور حالت گیج و منگ داشته و به طور ناگهانی در مقابل وی ظاهر شده بود. هرچند لباس های متوفی نو به نظر می رسید اما پلیس پس از تحقیقات مشخص کرد لباس های این مرد افسانه ای که در وسط خیابان جان باخته بود، مربوط به یک قرن پیش بودند.
بنا بر شواهد پلیس، مرد متوفی کت مشکی، کلاه لبه دار و شلوار بر تن داشت و کفش هایی که با قلاب های بزرگ کهنه مربوط به قرن ۱۹ بسته می شد. سن وی حدود سی و چند سال به نظر می رسید. پلیس چند سکه قدیمی از رده خارج ولی نو در جیب های وی پیدا کرد. در کیف چرمی چندین اسکناس آمریکایی مربوط به سال ۱۸۷۰ میلادی و چند کارت که نام رادولف فنز روی آن حک شده بود پیدا کرد. بین اشیای پیدا شده، رسید حمل اسب و نگهداری چمدان نیز به چشم می خورد. یکی از کارآگاهان پرونده درخواست بررسی دفترچه قدیمی اطلاعات تلفن شهر نیویورک مربوط به سال ۱۹۳۹ را داد. نام رادولف در این کتابچه نوشته شده بود.
به دنبال این کشف، کارآگاه با همسر پیر و بیوه «رادولف فنز پسر» آشنا شد. طی مصاحبه های طولانی او به محققان پرونده گفت پدر شوهر وی در حالی که مشغول پیاده روی روزانه خود بوده ناپدید شده بود. مورد گمشده توسط پلیس پیگیری شد ولی هرگز اثری از پدرشوهر گمشده به دست نیامد.
این اتفاق در سال ۱۸۷۶ به وقوع پیوست و رادولف فنز در آن زمان ۳۱ سال داشت. یک عکس قدیمی از رادولف فنز ضمیمه گزارش مفقودی شده بود. این عکس کاملا شبیه مردی بود که در خیابان شلوغ شهر نیویورک جان باخته بود. آیا فنز بیچاره در حین پیاده روی روزانه توسط گرداب زمان ربوده و وارد یک کرم چاله شده و به آینده سفر کرده بود تا در کمتر از چند ثانیه به زندگی اش پایان دهد؟ اگر این موضوع حقیقت داشته باشد، رادولف فنز پدر که فقط ۳۱ سال داشت، ۱۰۵ سال پس از تولدش جان باخته بود.
منبع: Thetruthbehindthescenes
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آقا یا خانمی پیام دادن و گفتن این ستون چیه، چرا مغز نداره؟ آقا ستون مگه پسته و بادومه که مغز داشته باشه؟ هاهاهاها! شما یه ستون واقعی رو از نزدیک دیدین؟ گچیان. ما ستونهای خونهمون مغز همهشون از گچه، گچ! دوست دارین ستون ما هم مغزش گچی باشه؟ خیلیها هم این رو که من درباره شوهر کردن و کار توی خونه و این جور چیزها مینویسم دوست ندارن. امروز میخوام درباره یه چیز کاملا جدید بنویسم. بله! کار بیرون از خونه.
آقا توی این شرایط وخیم اقتصادی گفتم برم کار کنم کمک خرج بشم (کمک خرج خودم البته، این دستم به اون دستم کمک میکنه) رفتم یه جایی که آگهی داده بود و شغلش هم به تحصیلات عالی من میخوره منشی بشم. توی آگهی زده بود خانم باسابقه با ظاهری آراسته. من که البته سرم رو بالا میگیرم که نه تنها سابقه ندارم، بلکه تا بهحال پام هم به کلانتری باز نشده. اما اونا ظاهرا توقع بیشتری داشتن.
اولش فکر کردم خود مسئول استخدام چشمش من رو گرفته. آخه بهم گفت: «خانم این مانتویی که پوشیدین چنده؟» واسه این که خانم بود گفتم:«این؟ دوستش دارین؟ قابلتون رو نداره. اینو از حراجی خریدم ۴۷ تومن مفت. میخواین بدمش بهتون؟» گفت: «نه خانم. ما این جا همگی لباس، کمتر از یه تومن نمیپوشیم. شما اگه این جا مشغول به کار بشین میتونین همچین لباسهایی تهیه کنین؟» آدم باید چشمش سیر باشه. من لباسم رو که با بدبختی توی این وضع اقتصادی خریدم دارم تعارف میزنم بهش، اون وقت اون دنبال لباس یه میلیون تومنیه. همینو بگیر تشکر کن بابا!
بعد گفت: «شما اگه بخواین این جا کار کنین، باید یه چک 10 میلیونی بدین یه آدم معتبر امضا کنه بیارین.» گفتم: «برای چی؟» گفت: «شما مسئولیت میز و صندلی و کلی چک و سفته و مدرک رو دارین به عهده میگیرین. باید یه تضمینی باشه که براشون اتفاقی نمیفته.» اینو که گفت جوشی شدم زدم بیرون. انگار من میز و صندلی ندیدهام. اینا از اینایی بودن که توی دوران مدرسه نیمکتهاشون رو خط خطی میکردن، حالا فکر میکنن همه عین خودشونن. اگه کسی بخواد چک بگیره هم اون منم که با مانتوی یه تومنی قراره بیام سرکار. اگه بغلش نخکش بشه با همین میز صندلیها کی پاسخ می ده؟
آقا بیخیال، ما کمک خرج نمیشیم. همین خرجهامون رو کم میکنیم خودش بهترین کمک خرجیه!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آقا ما یک رفیق داریم از ۲۰ فروردین می گه گرما دیگه داره زورهای آخرشو می زنه و از 10 روز دیگه هوا خنک می شه. طفلی امروز دیگه طاقت نیاورد و زیر بار چکشی که خورد تو سرش بیهوش شد!
از پشتیبانی ADSL بپرسی، راه حل بهبود وضعیت اقتصادی کشور چیه؟ می گه مودم تون رو خاموش و روشن کنید درست می شه!
یک بار اومده بودن محله مون فیلم بسازن، یهو کارگردان بهم گفت می خوای تو فیلم باهامون همکاری کنی؟ گفتم آره... گفت پس برو کنار بذار به کارمون برسیم!
خود شلوار جین هم تا میاد خونه شون شلوار کردی می پوشه، اون وقت یه عده هستن تو خونه شون با شلوار جین می گردن!
بچه های الان ۲دقیقه غذاشون دیر بشه زنگ می زنن فست فود، من یادمه بچه که بودم تو زمانی که طول می کشید غذا بیاد سر سفره عکس میوه های تو سفره رو می خوردم!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
طراحی جالب خانه روستایی
آدیتی سنترال- عکس های یک خانه کوچک در جزیره ویتنامی «هون توم» توجه مردم و رسانه ها را به خود جلب کرده است. تمامی طراحی بیرون این خانه با تلویزیون های قدیمی است و جلوه جالب و منحصر به فردی به این خانه بخشیده است. تعداد زیاد تلویزیون های قدیمی به کار رفته در نمای این خانه بسیار عجیب ، پای گردشگران را به این منطقه باز کرده است. اما مالک این خانه هنوز اعلام نکرده است که این تعداد تلویزیون قدیمی از کار افتاده را از کجا آورده است.
دستگیری رهبر فرقه عجیب کره ای
چاینا دیلی- رهبر یک فرقه ساختگی در کره جنوبی به دلیل گروگان گرفتن حدود 400 نفر از اعضای فرقه اش در یکی از جزایر این کشور و مجبور کردن آن ها به شکنجه های وحشیانه برای دور ماندن از تنبیه خدا، دستگیر شد! او مردمی را که عضو فرقه اش شده بودند، در جزیره گروگان می گرفت و آن ها را تهدید می کرد که اگر تن به شکنجه های وحشیانه ندهند، توسط خداوند عقوبت خواهند شد. این زن و همه سران این فرقه دستگیر و مردم گروگان گرفته شده آزاد شده اند.
اعتراض به پلیس آمریکا
آدیتی سنترال- پلیس آمریکا، «خاویر لارا» مردی 48 ساله را به جرم خشونت خانگی علیه همسرش از خانه اش بیرون کرده است. حالا او برای اعتراض به این حرکت پلیس دو هفته است کنار جاده می خوابد و برای همه توضیح داده که نه تنها تا کنون همسرش را نزده بلکه به او توهین کلامی هم نکرده است و پلیس تنها با ادعای همسرش بدون شنیدن حرف های این مرد، او را محاکمه کرده و از خانه اش بیرون انداخته است. او گفته است تا زمانی که پلیس از او معذرت خواهی نکرده و در اقدامش تجدید نظر نکند، به این اعتراض ادامه خواهد داد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رویترز| نشست بزرگراه، چین
گتی ایمیج| راه فرار از گرمای هوا در باغ وحش، ترکیه
گاردین| گریم بومیان استرالیا در جشنواره سنتی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گفته بودُم عیال خیلی به گل و گیاه علاقه دره. یعنی از تو حیاط بیگیر تا هال و آشپزخانه و راه پلهها و ایوون و خرپشته و سر دیوار همسِده و اگه روش بشه رو کله کل مویَم گلکاری مکنه. حیاط که عین جنگل آمازون رفته. انواع و اقسام درختها و گلها ره گیر آورده و کاشته تو باغچه. یَگ بار تو حیاط بودُم، حس کردُم یکی از بتههایی که عیال به دوستش سفارش داده بود از بورکینافاسو براش بیره، داشت به خودش میپیچید و مخواست بیاد خفتُم کنه. یَگ بار هم نصفه شب تو خواب دیدُم نفسُم بالا نِمیه. فکر کردُم گاز ما ره گیریفته، به زور سینهخیز رفتُم دره واکنُم که عیال با ماسک شیمیایی آمد بالای سرُم و گفت: «بیا اینو بزن، این گلدون جدیده که اینترنتی خریدم شبا یه خرده بو میده»! خلاصه بری همی تو سبد خانوار ما بعد از نون و ماست خیکی و آب نبات زنجی، بیشترین بودجه تعلق میگیره به گل و گیاه و اسباب و وسایل و دم و دستگاهش.
عیال پیله کرده بود وَخه برم یَگ کم گلدون و خرت و پرت بخرِم. مویم با کمال میل ورخاستُم. البته چاره دیگهای به جز ورخاستن با کمال میل نداشتُم. رفتِم بازار و عیال گل از گلش شکفت و مثل همی بچهها که مِرن شهربازی، از ذوقش نِمدنست چیکار بکنه. اول رفتِم خاک برگ و کود بیگیرِم. انتخاب کردم و پرسیدم چند؟ گفت فلان قدر. یعنی سه برابر قیمت دم عید که او زمان دو برابر شده بود. چشمامان چهارتا رفت. گفتُم: «داداش گلم، دو کیسه خاک برگ و کود ورداشتِم، او ماشین عروس و تاج گل دم در مال ما نیست ها!» مغازهداره پوزخندی زد و گفت: «مثل این که شما در جریان قیمت دلار نیستی؟» اِنا حالا خوب رفت. گفتُم: «ببخشن، روم به دیفال، گاواتان دلار مخورن یا یورو ره مپوسونن که کود و خاک برگ مکنن با ای قیمت؟» یارو گفت: «همینه که هست! اگه نمیخوای برو خودت گاو بخر و ازش کود بگیر که برات مفت دربیاد!» خودمه نگه داشتُم که یَگ چیزی بهش نگُم ولی عیال جوش آورد و کیسهها ره پرت کرد رو دخلش و از خجالتش درآمد!آمدم بیرون، بری که حال و هواشه عوض کنُم گفتُم: «حالا حرص نخور، وخه برم یَگ آب طالبی بخورِم تا حالت جا بیه.» هموجور که اخماش تو هم بود گفت: «من آب طالبی بدون شکر میخورم ها! اگه اونم به خاطر دلار به قیمت اسموتی آلفردو با کوکتل آفوگاتو ندن!» ایم از ای.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. این بار یک چهره معروف و محبوب و بانمک رو انتخاب کردیم که زود پاسخ بدین و برنده بشین! عکس و کاریکاتوری هم که این جا میبینید آقای «امیرمهدی مقصودزاده» از شهر راز استان خراسان شمالی، برنده مسابقه قبل هستن. دوباره بهشون تبریک می گیم.
یادآوری روش مسابقه: شما باید تشخیص بدین کاریکاتور به هم ریخته چاپ شده کیه و اسم اش رو تا ساعت 23 فردا جمعه برای ما به شماره 2000999 پیامک کنید. جواب رو دوشنبه همینجا میبینید. بین کسانی که جواب درست رو بفرستن، قرعهکشی میکنیم تا یک نفر برنده معلوم بشه و به عنوان جایزه، کاریکاتور برنده رو پنج شنبه هفته بعد همین جا خواهید دید. خوش باشین همیشه.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستانک، ترسانک، سوتی، شعر، عکس و هر ایده بامزه و جالب خود را به پیامک 2000999 یا شماره 09215203915 در تلگرام بفرستید.
* مطلب تون درباره شش چیزی که دانشمندان هنوز دلیلش رو پیدا نکردن عالی بود.
زینب و باران ناریابی
* مطلب صفحه اول زندگی سلام عالی و کنجکاوانه و تامل برانگیز بود، لطفا از این مطالب علمی بیشتر چاپ کنید. ممنون
رامین
* آیا می دانید آقکمال ۱۰۰ درصد اورجینال است؟!
* به نظر من موموی قاتل خیلی ترسناک بود! من اصلا شب ها خوابم نمی بره، دلیلی داره چاپش کردین؟
* مجتبی عزیزم، همسر فداکارم، سالگرد یکی شدن مان را تبریک می گویم و آرزو می کنم سال های سال در کنارم باشی. دوستت دارم مرضیه
* پیام صرفه جویی: آیا می دانستید چکه کردن یک شیر می تونه یک منبع ذخیره آب هزار لیتری رو در نصف روز خالی کنه؟ خب اگه می دونستین پس چرا شیرهایی رو که چکه می کنن، تعمیر نمی کنین؟!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.