حضرت علی(ع): با رفتار نیکویت، بدکار را اصلاح کن و با گفتار زیبایت بر خوبی راهنما باش.
غررالحکم
ذکر روز پنج شنبه
صد مرتبه «لا اله الا ا... الملک الحق المبین»
ذکر روز جمعه
صد مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شهید مطهری درباره اهمیت گذاشتن نام نیک روی فرزندان گفتهاند:
یکی دیگر از شعارهای ما که متأسفانه جامعه ما تحت تأثیر غربزدگی دارد از دست میدهد، مسئله نام گذاری است. هر ملتی اسمهایی روی بچههای خودش میگذارد. ما مسلمانیم، مسلمانی خودش اسم دارد. دستور است که نگذارید این اسمها فراموش بشود. من هم قبول دارم ماهیت و واقعیت اسلام هرگز به این مطلب نیست که من اسمم حسن باشد یا کامران. اینقدر اشخاصی بودهاند که اسمشان حسن و حسین و احمد بوده که کمر اسلام را شکستهاند. ممکن است اسم من یک اسم غیر اسلامی باشد ولی عملًا من مسلمان واقعی باشم. من منکر این مطلب نیستم؛ نمیگویم هرکسی با اسم مسلمان میشود و هرکسی با اسم از اسلام خارج میشود؛ ولی عرض میکنم که این خودش یک حسابی است در دنیای اسلام که ما این اسمها را به عنوان ظرفها باید حفظ کنیم تا محتوا و مظروف را از دست ندهیم.
برگرفته از کتاب «پانزده گفتار»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* کسی را دنبال گل خریدن فرستادن (دنبال نخودسیاه فرستادن)
* پا روی زمین داشتن (واقع بین بودن)
* نقش چیزی در هوا (تو هوا حرف زدن)
* در هوا بودن (رایج بودن)
* ضربه شمشیر در آب ( آب در هاون کوبیدن)
* در آب گاز است (هوا پس است)
* آزاد چون هوا (از هفت دولت آزاد)
* هوا هم تو کیفش ندارد (جیبش تار عنکبوت بسته)
برگرفته از «ضرب المثل ها و اصطلاحات متداول زبان فرانسه»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چهل سال روی به خلق آوردم و ایشان را به حق خواندم و کس اجابت نکرد. روی از ایشان بگردانیدم و به حضرت رفتم. همه را پیش از خود آن جا دیدم.
بایزید بسطامی، تذکرة الاولیا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در درجه اول بشر هرگز شاد نیست، اما در سراسر زندگی خود در حال تلاش برای چیزی است که فکر میکند او را شاد خواهد کرد. ندرتا به هدفش میرسد و وقتی به آن دست یافت، تنها ناامید میشود. اغلب سرانجام همچون کشتی شکستهای با بادبانهای پاره و دکلهای از بین رفته به بندرگاه میرسد و سپس چه خوشبخت بوده باشد و چه بدبخت یکسان خواهد بود، زیرا زندگی وی هرگز چیزی بیش از لحظه حال نبوده که آن هم برای همیشه در حال ناپدید شدن است و اکنون به پایان رسیده است.
برگرفته از «درمان شوپنهاور»
اثر اروین د یالوم
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شاخه های بید
خشکیده در کنج حیاط
خبر از وحشتِ
سرمای زمستان دارند؛
وای اگر باز
به دستم برسد
وقت بهار...
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
یکی از عجیب ترین داستان های حل نشده در منطقه ویرجینیا، ناپدید شدن کودکان خانواده «سادر» در سال 1945 است. این اتفاق در یکی از شب های کریسمس در شرایط عجیبی با ناپدید شدن همزمان پنج کودک از ده کودک این خانواده اتفاق افتاد. در آن شب عجیب، تعدادی از بچه ها از پدر و مادرشان اجازه خواستند تا قبل از این که به رختخواب بروند با اسباب بازی های جدیدشان بازی کنند. آن ها برخلاف میل شان بی خبر از یک اتفاق عجیب که قرار است پیش بیاید، موافقت کردند. بقیه اعضای خانواده آماده خواب شدند و برای استراحت به اتاق های خود رفتند.
در آن هنگام تلفن خانه زنگ خورد. مادر جواب داد و صدای پشت تلفن سراغ شخصی را گرفت که مادر خانواده اصلا او را نمی شناخت. وقتی خانم سادر گفت که این شخص را نمی شناسد، فرد پشت خط خندید و تلفن را قطع کرد. مادر نگران و متعجب شد. خیلی زود متوجه شد که همه چراغ های خانه روشن شده، پرده ها کشیده و درها قفل شده است. با گذشت پاسی از شب، وی با صدایی از روی سقف، از جا پرید و خانه را دید که در آتش می سوزد. پدر و مادر و بقیه بچه ها از خانه به بیرون پریدند، اما پنج کودکی که قرار بود دیرتر از بقیه بخوابند هیچ گاه از آن خانه جهنمی بیرون نیامدند. پدر سعی کرد از راه پله ها خود را به طبقه دوم و به اتاق بچه ها برساند ولی هیچ اثری از آن ها پیدا نکرد. بعدا به این نتیجه رسیدند که آن ها اصلا در خانه نبوده اند. هرچند هیچ اثر و باقی مانده ای از اجساد کودکان در محل یافت نشد ولی پلیس اعلام کرد هر پنج کودک در آتش سوخته اند و پرونده را خاتمه داد. اما خانم و آقای سادر تا زمان مرگ شان بر این باور بودند که فرزندان شان هنوز زنده هستند. این باور آن ها در سال 1960 با دریافت نامه ای حاوی یک عکس از شخص ناشناسی که نشان می داد یکی از کودکان گمشده است که جوانی بالغ شده، شدت پیدا کرد.
آیا کودکان سادر در آتش سوزی عمدی مجرمانی که هرگز دستگیر نشدند، سوختند؟ شاید، ولی چرا هیچ اثری از آن ها پیدا نشد؟ این ایده که شاید آن ها دزدیده شدند و این که ممکن است آن کودکان در جایی مثل ایتالیا زنده باشند، کمی مضحک به نظر می رسد اما در هر حال هنوز عده ای از اقوام و علاقه مندان به امور جنایی و حتی ماجراهای ماوراءالطبیعه و مرتبط با آدم فضایی ها امیدوارند که معمای این داستان روزی برملا شود. سال ها بعد از این اتفاق، کتابی به نام «تراژدی خانواده سادر» منتشر شد که به ابعاد عجیب این رویداد می پرداخت. همچنین ده ها سایت هنوز در حال پیگیری سرنوشت این کودکان هستند که به نتیجه ای نرسیده اند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
خودرو دارم وَ کار؛ مثلِ همه
می روم با قطار؛ مثلِ همه
می خورم با امید بهبودی
قرصِ ضد فشار؛ مثلِ همه
هفته ای یک- دو بار هم دارم
با رفیقان قرار؛ مثلِ همه
می روم هی شمال؛ تابستان
عید هم چابهار؛ مثلِ همه
گوش دادم به مردم و گشتم
فرد بی اختیار؛ مثلِ همه
بر سر سفره خود آوردم
گوجه را با خیار؛ مثلِ همه
«نظم، فرهنگ، احترام و اصول»
می دهم هی شعار؛ مثلِ همه
قبل؛ سالاد فصل می خوردم
تازگی هم سزار، مثلِ همه
حفظ دارم ز لطف اینترنت
جمله های قصار، مثل همه
الغرض ما شبیه هم هستیم
خانه داریم و یار مثل همه!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. این بار یه چهره هنری داریم که چند روز پیش هم کلی سر و صدا کرد! اون قدر طرفدار داره که بیشتر از این راهنمایی نمی کنیم، پس دست به کار بشین. عکس و کاریکاتوری رو هم که این جا میبینید، خانم طاهره واحدی برنده مسابقه قبلی هستن که دوباره بهشون تبریک میگیم.
یادآوری روش مسابقه: شما باید تشخیص بدین کاریکاتور به هم ریخته کیه و اسمش رو با نام خودتون، به همراه کلمه «این کیه» تا شنبه شب برای ما به شماره 2000999 پیامک کنید. جواب رو دوشنبه همینجا خواهید دید و به عنوان جایزه، کاریکاتور برنده رو که اسمش قرعه کشی شده، پنج شنبه هفته بعد چاپ می کنیم. خوش باشین همیشه.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
روستایی که هتل می شود
لست سکند- روستای کوچکی به نام کوُریپو در سوئیس روی کوهپایههای آلپ وجود دارد که قرار است به یک هتل زیبا تبدیل شود. ساکنان این مکان تنها گردشگران هستند و فقط سه فرد بومی در آن زندگی میکنند. برای جلوگیری از تبدیل شدن کوریپو به شهر ارواح، یک نهاد محلی غیر انتفاعی برنامهای برای تبدیل کل روستا به یک مکان گردشگری اجرا می کند. کوریپو حدود ۶۰ خانه خالی دارد که بیش از شصت سال قدمت دارد و ایده این نهاد، تبدیل کردن برخی از این خانهها به اقامتگاههایی زیبا برای گردشگران است. طرح نهایی این خواهد بود که یک رستوران بزرگ در روستا ساخته و میدان اصلی کوریپو هم به لابی مدرنی برای اقامتگاهها تبدیل شود. هتل اصلی در سال ۲۰۲۰ افتتاح خواهد شد.
پیرمردی که در مراسم خاکسپاری، از خواب بیدار شد!
آدیتی سنترال- پیرمرد 95 ساله اهل راجستان هند، در مراسم خاکسپاری اش از روی تختی که او را غسل می دادند، بیدار شد و گفت فقط در حال چرت زدن بوده است! بعد از این که او دچار حمله قلبی شد، پزشک محلی مرگش را تایید کرد و همه اقوام و همسایه ها برای مراسم خاکسپاری دور هم جمع شدند و به رسم روستا، موهایش را تراشیدند اما موقع شست و شوی بدن، وقتی آب سرد را روی او ریختند، از جایش بلند شد و گفت فقط در حال چرت زدن بوده است!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کلا آدم مگه چندتا روز خاص توی زندگیش داره؟ مثل روز پدر و روز مادر؟ مثل تولد خود آدم و تولد همسر عزیز؟ مثل سالگرد ازدواج و سالگرد نامزدی و سالگرد بلهبرون و سالگرد اولین خواستگاری و سالگرد آخرین خواستگاری؟البته اشتباه گفتم «آدم» چندتا روز...، بیشتر منظورم متاهلها بود. ما مجردا مثل همیشه مورد ستم واقع شدیم و از تمام مناسبتهای بالا، یه سالروز تولد داریم برای همین مجبوریم اون یکی رو با تمام قوا جشن بگیریم.
خب. این هفته ۲۴ آبان افتاده پنج شنبه، مصادف با ستون باخانمان بنده. یعنی الان که من این ستون رو مینویسم تولدم نیست. اما الانی که شما این ستون رو دارین میخونین تولدمههه!
سرتون رو درد نیارم. داشتم میگفتم مگه آدم چند تا مناسبت مهم توی زندگیش داره، به خصوص اگه مجرد باشه؟ نباید اون یه مناسبت رو جوری جشن بگیره که شایستهشه؟ من بعد بیست و اندی سال نباید یه مجلس شادمانی و سرور با حضور دوستانم بگیرم که برام کادوی حسابی بیارن؟ واقعا حق ندارم؟ بله پدر از اتاق فرمان میگن نه حق نداری. به چه دلیل؟ به دلایلی به غایت منطقی.
دلیل اول و دوم و سوم و آخر رو براتون در یک عبارت خلاصه میکنم: «پول نیست» یعنی شما بخوای یه تولد کوچولو موچولو بگیری با حضور خاله و عمه و عمو و دایی، حتی در خانوادههایی که شعارشون «فرزند کمتر، زندگی بهتر» هستش، لااقل باید بیست، سی نفر رو دعوت کنی. خرید کیک تولد برای این جمعیت با شمع بیست و عدد رمز. (توقع ندارین که هیچی نشده باهاتون خودمونی بشم و سنم رو لو بدم؟) حدود صدهزار تومان درمیاد. بعد فامیلی که این همه راه اومدن تولد من نباید یه شام بخورن؟ از فلافلی سر کوچه هم که برای بیست، سی نفر غذا بگیریم دیگه صد و پنجاه تومن کمتر که نمیشه. با میوه و چیپس و پفک پذیرایی در کل صابون سیصد تومن رو باید بر بدن کشید.
همه اینا رو گفتم که بگم اصلا تولد گرفتن دیگه از مد افتاده. الان در جوامع پیشرفته غربی مده نویسنده ستون توی ستونش تولدش رو اعلام کنه و مخاطبان عزیز سیل کادوهای خودشون رو به طرف دفتر تحریریه روزنامه مربوط روانه کنند. نظر شما چیه؟
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آقا ما بیشتر از دوشنبه نمی تونیم کار کنیم، خسته می شیم. شش روز کاری واسه ما خیلیه!
بابام سر سفره گفت یه لیوان آب سرد بریز برام، گفتم آب سرد بعد از غذا خطر سکته رو افزایش میده. گفت پس خودت بخور!
میگیم شوفاژ رو روشن کن، میگن چون نشستی سردت شده. میگیم کمش کن گرمه، میگن چون داری فعالیت می کنی گرمت شده! یه بار نشد دمای خونه ما مناسب باشه!
حافظ یک جور میگه دوش دیدم انگار ما حموم نداریم، دوش نمی بینیم!
همیشه حرفی که می زنی مهم نیست، گاهی حرفی که نمی زنی مهمه!
مامانِ من این طوریه که اگه بگی یه نفر تو خیابون اومد با چاقو منو بُکُشه، میگه نه حتما داشته شوخی میکرده، تو بد برداشت کردی!
به نظرم اگه با این ذهنیت که هیچکی رفیق و یارمون نیست پیش بریم زندگی شادتری رو تجربه می کنیم!
تا وقتی پول بنزین ماشینت رو هم از بابات می گیری، جون مادرت از سختی های اقتصادی و فشارها هیچی نگو!
اون قدر تلویزیون سریال کرهای پخش کرده که خود بازیگرهای سریال ها هم گیج شدن نقش شون کدومه، دیشب جومونگ داشت برای امپراتور غذا درست میکرد!
به خدا چراغ ماشین فقط برای این نیست که شما جلوت رو ببینی، برای اینه که دیگران هم شما رو ببینند. روشن کن هموطن!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
آسوشیتدپرس| طبیعت زرد و آبی پاییزی، آلمان
گتی ایمیج| بازی خرس با مربی اش در سیرک، روسیه
تلگراف| عبور چوپان و گله اش از میان علفزار، بنگلادش
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من
گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
عیال با دوستاش و چند تا از خانمهای قومهامان ماهی یَگ بار دور هم جمع مِرن. تو ای دورهشان بری که کسی در نره و به ای هوا صله رحم هم بکنن، یَگ صندوق هم راه انداختن که هر ماه پول مِذرن و قرعهکشی مُکنن و به یکی وام میفته. اوایل خوب بود. عصری مِرفتن خانه همدگه، یَگ چای و نارنجک و سیب مخوردن و مگفتن و مخندیدن و قرعهکشی مکردن و برمگشتن خانهشان. چند ماهی که گذشت یکی او وسط بعد از چای یَگ کاسه پففیل و یَگ دیس کوکوسبزی هم آورد با ماست خیکی گذاشت جلوی مهمونا. همه هم خوشحال رفتن و تشکر کردن. ماه بعدش او یکی دگه کتلت درست کرد با سالات و دوغ، همه بیشتر خوشحال رفتن ولی یکی دو نفر هم تعارف کردن که خودتانه تو زحمت انداختن ها! ماه بعدش یکی دگهشان سالات ماکارونی درست کرد با پیراشکی و نوشابه و بعدش هم ژله دو رنگ آورد. خلاصه همیجور پیش رفتن که قضیه صندوق و دید و بازدید شد موضوع فرعی و موضوع اصلیشان شد شام و پذیرایی آن چنانی. ای وسط یَگ عده هم شاکی شدن که درست نیست و نکنن ای کاراتانه، ولی بقیه مگفتن ما که زحمتی نکشیدم، نوش جانتان، از او بیف استروگانفهایم بکشن بری خودتان، گوشتش تازهیه، هوشنگخان همی امروز خریده!
تو این هیر و ویر و چشم و همچشمی، نوبت عیال شد. از همو شبی که معلوم رفت ماه دگه خانه مایه، عیال عزا گیریفت که چی کار کنُم. گفتُم: «فدای سرت جیگرجان، از شرکت وام میگیرُم یَگ سفره مندازم از ای بر تا او بر! هفت رنگ غذا هم مذارِم تو سفره که چشم همهشان در بیه! تیرامیسو هم بیشتر درست کن که شب بری مویم بمانه!» کاملیاخانم یَگ نگاهی بهم انداخت که چار ستون بدنُم لرزید، گفت: «خجالت بکش! من دارم سعی میکنم این دوره رو به حالت عادی برگردونم، تو این حرفا رو میزنی؟ بیشتر از وام باید خرج کنیم!» گفتُم: «الان که نوبت تو رفته اگه به حالت قبل برش گردونی صورت خوشی نِدره. مِگن همه جا آمد و خورد، تا نوبتش رفت یادش آمد ساده برگزار کنه!» کاملیاخانم گفت: «کسی این حرف رو نمیزنه، اگر هم بزنن خودم جوابشون رو میدم!» اِنا حالا خوب رفت!
ما ره میگی تا شب دوره، همی جور تِلواسه داشتُم که به خیر بگذره و باز از توش فِتی درنیاد و حرف و حدیثی نشه. شب هم عیال تا زنگ زد مهمونا رفتن، وخه بیا خانه، پرسیدُم چی کار رفت؟ خندید و گفت: «همه خیلی هم خوشحال شدن، اصلا انگار تو رودرواسی مونده بودن، دوباره برگشتیم به حالت قبل!» ایم از ای. قربونش برُم که یَگ تیکه ماهه.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستانک، ترسانک، سوتی، شعر، عکس و هر ایده بامزه و جالب خود را به پیامک 2000999 و تلگرام 09354394576 بفرستید
* می دانی چه زمانی تلخی به کامم نشست؟ همان روز که چشم گشودم و تو رفته بودی... همین حادثه کافی بود تا قلبم بایستد...
علی نصرت پناه
* بفرمایید «تاپخند» آیا فارسی است و اگر هست به چه معناست؟
ما و شما: یک کلمه ابداعی است برای ستون کوتاه نوشت های اینترنتی!
* امروز فهمیدم آدم های خوب هنوز زنده ان. متشکرم از اون آقای تاکسی تلفنی بولوار حافظیه که کمک کرد و سپر شکسته ماشینم رو با کش بست. زنده باشی.
* آقکمال؛ بهغیر از لهجه مشهدی، به چه زبان ها و لهجههای دیگری مسلطی؟
آق کمال: به خیلی زبونا تسلط درم ولی متاسفانه زنده نیستن!
* محدثه جان روز تولدت ۱۸ آذر رو بهت تبریک میگم. ان شاءا... همیشه شاد و خرم باشی. مالکی
* همچین میگین تو چین مدیر شرکت کارمندانش رو مجبور به خوردن سوسک زنده کرده، خب که چی؟ مگه سوسک جزو غذاهاشون نیست؟ مثل این که تو ایران یکی رو مجبور کنن تخم مرغ خام بخوره!
* صدیقه جان، همدمم، خداوند را سپاس می گویم از این که به فکرم هستی. سلامت و شاد باشی. همسرت علی
* دوست و همکار عزیز سرکار خانم یوسفی، ۲۸آبان تولدتون رو تبریک می گوییم، با آرزوی موفقیت و سلامتی روزافزون برایتان.
* چاپ مطلبی با عنوان معجزه دلقک بازی بسیار جالب و جذاب بود. خداوند به کلیه پزشکانی که به بیمار به عنوان یک انسان دردمند نگاه می کنند، عزت و خیر عنایت فرماید.
* همسر عزیزم علی جان، ۲۵ آبان تولدت مبارک. دوستت دارم.
صدیقه
* ریحانه عزیزم بیست و سه آبان تولدت مبارک. خاله مهدیه، مادرجون و آقاجون
* جالبه در روزنامه تون راهکارهای مراقبت از نوعی کاشت مژه به نام اکستنشن مژه رو تبلیغ می کنید. آیا نمی دانید کسی که چنین عمل زیبایی را انجام می دهد وضو و غسلش باطل است؟ واقعا که جای تأسف دارد.
ما و شما: با سلام . مطلب کاشت مژه از نظر بهداشتی بررسی شده است و ما در مطلب کسی را تشویق به این کار نکرده ایم بلکه عوارض را هم یادآوری کرده ایم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.