پرونده
تعداد بازدید : 63
دلتنگ دغدغههای خالق دیریندیرین
«محمدرضا علیمردانی» و «علی درخشی» گوینده و کارگردان «دیرین دیرین» در چهلمین روز درگذشت «محمد ابوالحسنی» خالق این پویانمایی از زندگی و ایده های این مرد خلاق میگویند
نویسنده : علیرضا کاردار | روزنامهنگار
محمد ابوالحسنی هنرمندی که حدود 40 روز قبل بر اثر کرونا از میان ما رفت، متولد سال ۱۳۵۵ در تهران بود. او پس از دانش آموختگی در رشته عمران، فعالیت خود را در زمینه ساخت پویا نمایی آغاز کرد و بهعنوان تهیهکننده به فعالیت پرداخت. اولین اثری که از او دیده شد، فیلم «تهران ۱۵۰۰» به کارگردانی بهرام عظیمی بود. پس از آن با تهیهکنندگی مجموعه شیرین و پرطرفدار «دیریندیرین» به شهرت رسید. مرحوم ابوالحسنی معتقد بود دیگر نمیتوان انتظار داشت که برای داشتن شغل استخدام شویم و حقوق ماهانه بگیریم، با پیشرفت فناوری میتوانیم برای خودمان کسب و کارهای کوچک راهاندازی کنیم، آن را توسعه دهیم و کارآفرینی کنیم. همه همکارانش و حتی رقبایش، از خصلتهای خوب او یاد میکنند، برای همین با دو نفر از نزدیکترین دوستان و همکارانش همصحبت شدیم تا سری به زوایای کمتر دیدهشده زندگی آن مرحوم بزنیم. گفتوگویی با علی درخشی، طراح و کارگردان مجموعه و محمدرضا علیمردانی، صداپیشه بیش از 20 شخصیت این مجموعه همراه با یادآوری لحظههای تلخ و شیرینی که باعث بغض این دو نفر میشد یا خنده بر لبشان مینشاند. برای شناخت این ایدهپرداز خلاق و سبک کاریاش، این پرونده را از دست ندهید.
اولین پویانمایی روزانه در دنیا
علی درخشی بهعنوان کسی که نزدیکترین رابطه کاری را با مرحوم ابوالحسنی داشته از سابقه آشناییاش با وی میگوید: «من از سال 82 زمانی که آقای ابوالحسنی هنوز کار پویانمایی را شروع نکرده و در کار نشر بود با او آشنا شدم. در همان کار نشر هم همینقدر پرانگیزه و پرانرژی بود. آن زمان یک مجموعه کتاب درباره مصرف بهینه گاز با هم کار کردیم. پس از آن پروژههای مختلف دیگری را با هم انجام دادیم، مثل شهر زندگی، حیات وحش و... تا سال 92 که دیریندیرین را با هم شروع کردیم.»
محمدرضا علیمردانی هم آغاز همکاریاش را اینگونه تعریف میکند: «بعد از چند تجربه که با آقای ابوالحسنی داشتم که اغلب با کارگردانی آقای درخشی بود، دیریندیرین را شروع کردیم. مدتی بود که آقای ابوالحسنی این دغدغه را داشت و میگفت کاش بتوانیم پویانمایی روزانه و کوتاهی داشته باشیم، مثل کاریکاتور روزنامه که با زبان طنز به مسائل فرهنگی و اجتماعی بپردازد. اوایل من و درخشی خیلی امیدی نداشتیم که این اتفاق بیفتد. چون شوخی نبود، ساخت پویانمایی یک پروسه تولید دارد تا نوشته شود، استوریبورد بخورد، پویانمایی به سرانجام برسد، صداگذاری شود، موسیقی و افکت ساخته و میکس شود، اما ایشان بارها اصرار میکرد و میگفت من نمیدانم، باید به یک فرمولی برسیم. شروع به تمرین و اتودزدن کردیم و سرانجام به این فرمول رسیدیم که فکر کردیم بدون در نظر گرفتن بازخوردهایش حس خوبی دارد. تصمیم گرفتیم بدهیم به مخاطب تا ببینیم مردم چه واکنشی به آن خواهند داشت. به محض این که ساخته شد، اسم خوب دیریندیرین برایش تعیین شد. کلمه دیریندیرین ترکیب ساده آهنگینی دارد و یک ریتم است مثل دیمبالا دیلام. همچنین کلمه دیرین در واقع مربوط به دیرین و گذشته میشود و انگار میگوییم گذشته و گذشته و به بهانه شخصیت های خیالی گذشته و پارودی فضاهای مختلف، حرفهای امروزی زدیم. اول فکر میکردیم فقط در ایران کسی نتوانسته است این حجم از تولید پویانمایی داشته باشد، حتی برای یک ماه، چه برسد به یک سال ولی در سال دوم متوجه شدیم که در کل دنیا کسی به این رکورد نرسیده است.»
با خلق خوش طرفمقابل
را خلع سلاح میکرد
درخشی از چالشهایش با مرحوم ابوالحسنی میگوید: «خیلی دلم برای کارکردن با آقای ابوالحسنی و چالشهایش تنگ شده است. کارکردن با او دشوار بود، چون یک سر بود و هزار ایده و کمتر میتوانست روی یکی از این ایده ها تمرکز کند و وقت بگذارد. مدام ذهنش این طرف و آن طرف بود. در این 18 سال آشنایی سالهای اول فقط با هم همکار بودیم. هرچه گذشت روابط دوستانهتر و همزمان چالشها هم بیشتر شد. چون هردو کار را دوست داشتیم و میخواستیم به بهترین شکل آن را ارائه بدهیم، برای همین خیلی با هم بحث میکردیم.»
علیمردانی هم از برخوردهایش با مرحوم اینطور یاد میکند: «آقای ابوالحسنی خیلی زیاد جوش جامعه را میزد و انگار که خودش را وقف این ماجرا کرده بود. نه این که به زندگیاش نرسد ولی من تا حالا کسی را ندیده ام که اینقدر دغدغهمند باشد. بدون این که ایشان را عصبانی، غمگین یا نگران ببینید، با آرامش، لبخند و با خلق خوب کار را جلو میبرد. طبیعی است وقتی یک گروه با هم کار میکنند اختلاف سلیقه و نظر باشد، بعضی تعهدات به تاخیر بیفتد یا به درستی انجام نشود، اینها همه موجب مرافعه میشود اما در چنین شرایطی ندیدیم که حتی کمی صدایش بالا برود. در مواقع خشم و ناراحتی اگر موردی پیش میآمد، شخص آرام، خونسرد و لبخندزننده همیشه آقای ابوالحسنی بود و به راحتی حجم خشم طرف مقابل را کم و او را دعوت به آرامش میکرد. زود تقصیر را به گردن میگرفت و با الفاظ «برادرم، عزیزم، درست میفرمایید، حق با شماست، خطا از منه» و... طرف مقابل را خلع سلاح میکرد. میگفت، حالا اگر خطایی هم صورت گرفته من عذرخواهی میکنم. حتی اگر نیازی به عذرخواهی نبود و بعد که توضیح میداد، موضوع چه بوده، طرف را شرمنده و مسئله را حل میکرد.»
دنبال ایرانی آگاه بود
مرحوم خیلی پرانرژی بود. علی درخشی شخصیت مرحوم ابوالحسنی را با این جمله تعریف میکند و ادامه میدهد: «شاید روزی 10 یا 20 جلسه داشت برای کارهایی که شاید اصلا هیچ ربطی به هم نداشتند ولی همزمان اینها را با هم مدیریت میکرد. به همین دلیل کارکردن با او خیلی سخت بود. در کنار این موضوع انسان بسیار شریفی بود. دوستان میدانند، زمانی که بود هم میگفتم انسان شریفی هستی. همین تعریفهایی که همه همکارانش از او میکنند، نشان میدهد که از نظر اخلاقی چه ویژگیهای مثبتی داشت. آقای ابوالحسنی بینظیر بود. بسیار اهل بگو بخند بود. فردی مذهبی بود که افراد را با هر سلیقهای میپذیرفت و با هر گرایش ذهنی کار میکرد. الکی شعار نمیداد و عمل و حرفش یکی بود. میگفت «ایران آگاه»، دیدیم که زندگیاش را هم سر این قضیه گذاشت. ازبس جلسه میرفت و با این که رعایت هم میکرد ولی باز هم متاسفانه درگیر این بیماری شد.»
علیمردانی با یک خاطره شخصیت او را چنین معرفی میکند: «میدیدیم موقع جلسات مشغول یادداشت برداشتن به صورت جدی است. بعد متوجه میشدیم یادداشت نبودند و خطخطی و اشکال همینطوری روی کاغذ میکشید. به نظر میرسید این کار به او تمرکز بیشتری میداد. یک دفعه در جلسهای بودند که هیچ خوراکی روی میز نبود، جز سماق و آب. مرحوم وسط جلسه سماق را ریخت توی آب، هم زد و خورد. آقای درخشی هم فکر کرد لابد خاصیت دارد، به تقلید از او همین کار را کرد. همین که مقداری از آب را خورد جلسه را قطع کرد و گفت: «آقا این چی بود؟! چه مزه بیخودی میدهد. ابوالحسنی متعجب گفت: «چی؟ من اصلا متوجه نبودم! سماق کجا بود؟!» در واقع این مثل همان خطخطی کردن بود برای ایشان تا فکرش را روی کارش متمرکز کند.»
2 خاطره بامزه از مرحوم ابوالحسنی
برای اینکه غم فضای گفتوگو را کم کنیم، از این دو هنرمند خواستیم خاطره بامزهای از مرحوم بگویند. علی درخشی تعریف کرد: «مرحوم ارتباطهای زیادی با افراد و مسئولان مختلف داشت. با مشغله زیاد و روابط گستردهای که داشت در گروههای وایبری عضو بود که در سطح وزیر و معاون وزیر هم در آن عضو بودند. یک روز او را دیدم که رنگش سرخ شده بود. علت را پرسیدم. با خنده گفت میخواستم عکسی را در یک گروه کوچک دوستانه بفرستم ولی اشتباهی آن را در گروهی فرستادم که پر از وزیر و مسئول بود. خودش در حالی که سرخ شده بود، تعریف میکرد تا روز بعد سکوت مطلق در آن گروه برپا شده بود. آن زمان امکان پاک کردن پیام هم در پیام رسانها نبود تا این که اعضای گروه از شوک خارج شدند و مطالب جدی در گروه گذاشتند که آن پست بالا رفت و قضیه فراموش شد! ابوالحسنی یک شخصیت ملی بود که در زمینههای مختلفی فعالیت میکرد و تاثیرگذار بود. حیف شد عمرش کوتاه بود ولی حالا حالاها اثر مثبت از خودش به جا خواهد گذاشت.»
علیمردانی هم با این خاطره صحبتش را تمام میکند: «جلسهای بود که تا جایی از آن ما باید میبودیم و از یک جایی به بعد ما نباید در جلسه میماندیم. بنده خدا عادت داشت که یادداشت مینوشت و رومیزی یا زیرمیزی میرساند دست ما تا جلسه را ترک کنیم. این یادداشتها خیلی بامزه نوشته میشد و ادبیات مودبانه و خیلی جدی آنها ما را به خنده میانداخت. مثلا در حالت عادی من اگر باشم مینویسم «فلانی به یه بهانه برو بیرون تا من بقیه جلسه تنها باشم» اما در حالی که نصف جلسه ما کنارش حضور داشتیم، ابوالحسنی مینوشت: «با سلام، خدمت حضور محترم شما عرض کنم اگر امکان دارد اتاق را ترک بفرمایید، سپاس گزارم، ابوالحسنی»! نوشتن از مرحوم ابوالحسنی باعث تسلیخاطر ماست. دم شما هم گرم که حواستان به آدمهای اثرگذار هست.»
می گفت ما زبان مردم هستیم
و به آنها مدیونیم
کارگردان دیریندیرین از راهاندازی این مجموعه میگوید: «آقای ابوالحسنی ایده پویانمایی روزانه را زمانی مطرح کرد که هنوز گوشی هوشمند به بازار نیامده بود. فکر میکنم از سال 85 دغدغه کار روزانه پویانمایی داشت که با من مطرح کرد. طرحی به او دادم ولی اجرایی نشد چون فضا سختتر بود و قرار بود از تلویزیون پخش شود. ایده در ذهنش مانده بود تا سال 91-92 که به من پیامک داد الان وقتش است، بیا که میخواهم کار 40 سالگیام را انجام بدهم. میخواست بهخاطر 40 ساله شدنش یک کار بزرگ بکند. گفتم در خدمتم. ایده دیریندیرین را داد و از من خواست تا به محتوایش فکر کنم.»
صداپیشه مجموعه هم روش مدیریتی کار مرحوم را اینگونه توضیح میدهد: «ایشان پدر پروژهها بود. تا وقتی کار شناخته شد ایشان هیچ ریالی دریافت نمیکرد و به همه عوامل حقوق میداد که کار پیش برود. اصلا تهیهکنندهای به این شکل ندیده بودم که نترسد و همچنان از جیب خرج کند، وضع مالی تهیهکننده های پولدار را هم نداشت. ایشان هنگام ساخت کار به این فکر میکرد که انشاءا... بتواند در آینده برای همه سودآورتر باشد تا این که بهتدریج کار را به اینجا رساند که افراد بیایند و مشتاقانه بخواهند اسپانسر شوند.» علیمردانی در تشریح سیستم مالی پروژهها ادامه میدهد: «ایشان هیچوقت کار را ساده نگرفت. شاید باورتان نشود فقط یک بیستم حجم تبلیغاتی را که به سمتش میآمد، انجام میداد. نه این که نرسد، نه این که از پول بدش بیاید، میگفت ما زبان مردم هستیم، مردم ما را قبول دارند، اگر چیزی را تبلیغ بکنیم میگویند این را چون دیریندیرین دارد تبلیغ میکند پس حتما درست است. بنابراین ما باید از صحت و سقم محتوای آن تبلیغ مطمئن شویم، چون مدیونی دارد. مثلا اگر فلان استارت آپ میآمد و میگفت ما فلان خدمات را میدهیم، ابوالحسنی میگفت اول به ما ثابت کن که ضرری نداری، دروغ نمیگویی، به محیط زیست آسیب نمیرسانی، بعد باهم توافق کنیم و حرف بزنیم. میگفت مردم که کار را رایگان میبینند و بابتش ریالی به ما نمیدهند.»
کارش را ادامه خواهیم داد
قطعا الان کار بدون آقای ابوالحسنی به مشکل میخورد. این را علی درخشی میگوید و ادامه میدهد: «کسی شبیه ایشان نخواهد بود ولی چون دیریندیرین یک دستاورد بزرگ است، مانند یک موجود زنده راه خودش را میرود. شاید نتوانیم با روشهای آقای ابوالحسنی پروژه را جلو ببریم ولی سعی میکنیم با روشهای خلاقانه زنده نگهش داریم و مدام کیفیتاش را بهتر کنیم. آقای ابوالحسنی روابط عمومی خیلی قوی داشت. خیلی باهوش و خلاق بود و از صفر یک پروژه میساخت. هنر بزرگی داشت که بین مسائل بیربط آن چنان ارتباط برقرار میکرد که آدم حیرت میکرد. میتوانست هزار و یک شغل و پروژه و پول ایجاد کند. البته سعی میکنیم کار را بهتر از قبل و با انرژی ادامه دهیم و در فضای مجازی هم فعالتر شویم تا آسایش را از مخاطب بگیریم!»
هم از نظر کاری و هم از نظر روحی ضربه سختی خوردیم. علیمردانی هم با این جمله، از نبود مرحوم ابوالحسنی میگوید: «گاهی 5-6 نفر از همکاران میگویند ما با هم نمیتوانیم کار ایشان را به سرانجام برسانیم، چطوری به تنهایی این کار را انجام میداد؟ ما توی دیریندیرین یک رپر داریم به نام وازلین، آن قسمت ویژه آقای ابوالحسنی را که خواندم نمیتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. آقای حبیبزاده آهنگسازمان هنگام ضبط صدا وقتی دید من گریه میکنم گفت استراحت کنیم و بعد کار را ادامه بدهیم اما من مایل بودم که حس و حال واقعیام را در کار منتقل کنم و گفتم به اشکهای من توجه نکنید. ما عهدمان با خودمان ادامه کار است. انشاءا... تا زمانی که بشود به حرمت هدفی که این آدم داشت و پدر این کار و مجموعههای دیگر بود، ادامه میدهیم.»