- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
کی گفته کارآفرینی فقط مخصوص بزرگترهاست؟ کی گفته بودن در بازار و کسب درآمد، سن و سال دارد؟ رفقای نوجوان ما که پیشتر در همین صفحه با آنها گفتوگو کردهایم، ثابت کردهاند که خلاقیت و فکر باز منحصر به گروه سنی خاصی نیست. در اطلاعات عمومی اینهفته با تعدادی کودک و نوجوان کارآفرین، البته اینبار خارجی، آشنا میشویم.
منبع: investopedia.com
شمع با رایحههای محبوب مردان
«هارت مین» وقتی 13 ساله بود، به خواهرش کمک کرد تا برای یک پروژه جمعآوری کمکهای مالی در مدرسه، شمع بفروشد و این اتفاق، جرقه ساختن شمعهای معطر مردانه را به ذهن هارت زد. پیش از این، همه شمعهایی که او سراغ داشت، ظاهر دخترانهای داشتند و هارت فکر کرد ساختن شمع با رایحههایی مثل علف تازه بریدهشده، آتش، خاکاره و پیپ میتواند برای مردان جذابتر باشد. این شمعهای دستساز حالا در شرکتی در لیسبون تولید و در چندین ایالت آمریکا فروخته میشوند.
فنجانی برای پدربزرگ
«لیلی بورن»، در هشت سالگی متوجه شد پدربزرگِ مبتلا به پارکینسونش همیشه موقع نوشیدن مایعات به دلیل لرزش دست آنها را میریزد روی زمین و مادربزرگش مدام مجبور است دوروبر را تمیز کند. لیلی فکر کرد باید فنجانی مخصوص پدربزرگش بسازد پس شروع به طراحی کرد تا به ایده فنجان سهپا معروف به «فنجان کانگورویی» رسید. بورن بعد از ثبت امتیاز فنجان با پدرش به پایتخت سرامیک جهان، چین، سفر کرد. آنجا روی طراحیهایش بیشتر کار کرد و توانست تولیدکنندهای برای فنجان مخصوص مبتلایان به پارکینسون پیدا کند. بورن که حالا 16سال دارد، توانسته دهها هزار فنجان کانگورویی بفروشد و الهامبخش بچههایی مثل خودش باشد که بهجای دیدن مشکلات، روی راهحل تمرکز میکنند.
پاپیون رنگی مخصوص بچههای خوشتیپ
«موزیا بریجز» وقتی 9 ساله بود، برای پیدان کردن یک پاپیون مناسب استایلش کلی در بازار گشت اما نتوانست چیزی مناسب سلیقه و سنوسال خودش پیدا کند. پس ابتدا رفت سراغ یادگرفتن خیاطی و بعد با تکهپارچههای بهجامانده از خیاطیهای مادربزرگش شروع به دوختن پاپیونهای رنگارنگ کرد. بریجز بعدها برند خودش را راه انداخت و حسابی محبوب شد.
کیک تولد بدمزه و بقیه ماجراها
تولد مادر «وینوشا امکی» نزدیک بود و او تصمیم گرفت به منظور غافلگیر کردن مادرش برای اولینبار کیکی بپزد. خب نتیجه چندان راضیکننده نبود و وینوشا آنقدر مأیوس شد که با خودش عهد کرد برای همیشه بیخیال کیک پختن شود اما این تصمیم خیلی دوام نیاورد. وینوشا بارها و بارها تلاش کرد تا بالاخره در 17 سالگی یکپا نانوا و کیکپز شد. او حالا تولیداتش را از طریق کسبوکار آنلاینش میفروشد و درنظر دارد در کشورش، هند، یک موسسه آشپزی برای افراد کمدرآمد تأسیس کند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
این جا با هم زبان تمرین می کنیم . به ما بگوییدیاد گرفتن چه چیزهایی در زبان انگلیسی برای تان سخت است تا راه آسان تر کردنش را با هم پیدا کنیم .
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در دنیا آدمهایی وجود دارند که از زندگی آرام فراریاند و به دنبال کوچکترین فرصت هستند تا کمی هیجان به زندگی خود تزریق کنند. برای این کار عجیبترین بازیها را در شهربازی تجربه میکنند، ورزشهایی مثل «بانجیجامپینگ» را امتحان میکنند، به مکانهای کمترشناختهشده سفر میکنند یا به رستوران میروند، البته نه یک رستوران معمولی. «تیاسپوخوز» یا «خانه هزار ارواح»، رستورانی در شهر «تورنو»ی بلژیک است که با کمی خلاقیت به مکانی هیجانانگیز تبدیل شده است. در این رستوران از المانهای زیادی برای ایجاد حس هیجان و ترس در مشتریان استفاده شده است تا به جایی بسیار ترسناک تبدیل و شبیه صحنه فیلمهای مخوف و جهنمی شود.«تیاسپوخوز» به دلیل طراحی
منحصر به فردش نه تنها یک رستوران بلکه یک شاهکار هنری بهحساب میآید و در آن از افکتهای صوتی وهمآور تا تصاویر متحرکی که جهنم را در ذهن تداعی میکند، استفاده شده است. مشتریان بهمحض ورود به رستوران با صدای جیرجیر زننده در غافلگیر میشوند و از همان لحظه نخستین حس ترس را تجربه میکنند. بعد داخل رستوران با فضایی مهآلود روبهرو میشوند که در آن صداهای مبهم ترسناکی مثل صدای موش، جغد و فریاد آدمها را میشنوند.
برای صداسازی و ایجاد این فضای ترسناک از چندین متخصص کمک گرفته شده تا هرچه بیشتر مشتریانِ ماجراجوی رستوران را تحتتأثیر قرار بدهند. پیشخدمتی با لباس خونآشامها منوی غذا را برای مشتریان میآورد که فهرستی است از غذاهای حشرهای و تهوعآور در لیوان و بشقابهایی از جمجمههای خونی. این رستوران در اوج شهرت و 11 سال بعد از افتتاحش در سال ۲۰۰۸ به دلایل نامشخصی تعطیل شد. داستانهای زیادی درباره ارواح خبیث ساکن در این رستوران نقل میشود و همین ماجراها را دلیل اصلی تصمیم صاحب رستوران برای بستن آن میدانند. فعلا این رستوران یک محل پرطرفدار برای عکاسی است و سالانه هزاران گردشگر را جذب خود میکند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
همه ما روزی روی زمین رشد میکنیم، سبز میشویم و یکروز هم شاخههایمان خشک و زرد میشود؛ درست مثل گیاهان و درختان که زمین، خانه و زادگاهشان است، روزی شکوفا میشوند و روزی پژمرده. تا حالا به گیاهان اینطوری نگاه کرده بودید؟ موجوداتی متفاوت اما شبیه ما! خب من این هفته پای صحبت «محمدحسین موسوی» نشستهام.
محمدحسینِ ۱۲ ساله، ساکن تهران و دوست خوب گیاهان است. با محمدحسین که تخصص اش پرورش گیاهان گوشتخوار، هوازی و آپارتمانی است، ازطریق صفحهاش در فضای مجازی آشنا میشوم. او در صفحهاش علاوهبر فروش گلوگیاه، نکاتی هم از زیروبم این کار آموزش میدهد.
چطور به حرفه گلوگیاه علاقهمند شدی؟
یک روز پدرم گلدانی بهم هدیه داد و خودش مرتب به آن رسیدگی میکرد. از دیدن ارتباط پدرم با آن گیاه، کمکم به این کار علاقهمند شدم.
در فضای مجازی راجع به گیاهان تحقیق کردم، درباره روش پرورش دادنشان آموزش دیدم و به گیاهان گوشتخوار علاقه زیادی پیدا کردم. اولین گیاه گوشتخواری که خودم پرورش دادم، ونوس بود.
تا چه حد از کاری که انجام میدهی، راضی هستی؟
بسیار زیاد، گل و گیاه به من انرژی میدهد. این موضوع را وقتی بیشتر درک کردم که بهخاطر کرونا باید در قرنطینه میماندیم و فرصت بیشتری داشتم تا با گیاهان وقت بگذرانم و فهمیدم که به توجه و مراقبت زیادی نیاز دارند.
از سختیها و مشکلات کار هم برایم بگو.
برای داشتن گلخانه و جور کردن فضایی مناسب این کار، مشکلاتی داشتم و مخالفتهایی شد اما با پشتیبانی خانواده و کمک دوستانم بالاخره موفق شدم. الان هم یک کلکسیون از گیاهان حشرهخوار کمیاب دارم.
چه جالب! خاطرهای از کارت داری؟
یک روز گیاههایم را برای عکاسی توی حیاط گذاشته بودم و یکهو دیدم هرکدام از آنها مارمولکی برای خودشان شکار کردهاند. برایم خیلی هیجانانگیز و جالب بود.
ارتباطت با گیاهان چه تأثیری روی خودت و اطرافیانت گذاشته است؟
قبل از این کار علاقهمندیام بیشتر درخصوص حیوانات بود اما بعد از پرورش گیاه گوشتخوار این موضوع برایم اهمیت بیشتری پیدا کرد و آگاهیام نیز از دنیای گلوگیاه بیشتر شد. من اطلاعاتم را از کتابها، سایتها و دوستانم که در این زمینه تخصص دارند، بهدست میآورم. در مدتی که به این کار مشغولم، برادرم هم به گیاهان علاقهمند شده است.
فروش و هزینهها به چه صورت است؟
قیمت فروش معمولا به نوع گیاه، نژاد، ارزش، اندازه، حجم خاک گلدان و زمانی که برای گیاه صرف میشود، بستگی دارد. خداراشکر فروش خوبی دارم و خیلیها را در کار پرورش گیاه راهنمایی میکنم.
برای نوجوانان علاقهمند به گلوگیاه توصیهای داری؟
کسانی که میخواهند وارد کار پرورش گیاهان شوند، باید صبر و حوصله زیادی داشته باشند تا به گیاهانشان رسیدگی کنند و بهتر است با افرادی که در این کار تجربه دارند، مشورت کنند. مطالعه کتابها و سایتهای مرتبط هم در این زمینه لازم و مفید است.
چه آرزویی داری؟
دلم میخواهد جنگلهای ایران، محیطی پاکیزه و سرسبز باشند وآرزوی شخصی ام
هم این است که گلخانهای بزرگ داشتهباشم و گیاهانش را به کشورهای دیگر صادر کنم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تا حالا به حرکات دوربین در فیلمها دقت کردهاید؟ یکی از مهمترین موضوعات در دنیای فیلمبرداری و فیلمسازی همین حرکات دوربین است که میتواند در موقعیتهای مختلف ضمن ایجاد جذابیت بصری معنا هم بیافریند. دانستن درک حرکات دوربین در فیلم برای انتقال بهتر روایت داستان و حس در هر صحنه ضروری است. در سینماتوگراف این هفته به سراغ معرفی تعدادی از حرکات دوربین در سینما رفتیم.
حرکت دوربین چیست؟
حرکت دوربین یک تکنیک فیلمسازی است که بهواسطه آن کارگردان تغییری در فریم یا عمق فیلم اعمال می کند. حرکت دوربین به سینماگران و کارگردانان این امکان را میدهد که بدون کات دادن در یک صحنه، دید و حس مخاطب را تغییر دهند. انواع خاصی از حرکات دوربین هستند که میتوانند تأثیر روانی و عاطفی زیادی در مخاطب ایجاد کنند. از این جلوهها میتوان برای ایجاد یک فیلم جذاب و حرفهای استفاده کرد.
نمای ثابت| در نمای ثابت، دوربین حرکت نمیکند بلکه روی یک موقعیت ثابت قفل میشود و روی یک سهپایه قرار دارد. سکون و عدم حرکت دوربین در این نما باعث میشود که مخاطب تمرکز بیشتری داشته باشد. از این نما زمانی استفاده میشود که تمرکز روی دیالوگ یا بازی بازیگر بیشتر است.
حرکت دوربین پَن| هنگامی که دوربین روی یک محور ثابت به صورت افقی به سمت راست و چپ حرکت کند، حرکت پن صورت گرفته است. برای اجرای این حرکت، اغلب دوربین را بهآرامی و نرم حرکت میدهند و اگر با سرعت انجام شود به اصطلاح «پن شلاقی» صورت گرفته است. از این مدل پن در انتقال سریع بین دو نما و اتفاقهایی مثل صدای انفجار و دیدن یک خانه سوخته استفاده میشود.
حرکت تیلت| هنگامی که دوربین روی یک محور ثابت بهصورت عمودی به سمت بالا یا پایین حرکت کند، حرکت تیلت صورت گرفته است. هنگامی که دوربین به سمت بالا چرخانده شود، تیلت بالا رخ داده و وقتی به پایین چرخانده شود، تیلت پایین رخ داده است. بهعنوان مثال در فیلم «پارک ژوراسیک»، کارگردان از این تکنیک برای نمایش دایناسورها استفاده میکند که موجب انتقال حس هیبت و بزرگی دایناسورها از دید بینندگان میشود.
حرکت دالی| هنگامی که دوربین روی یک پایه متحرک قرار گیرد و از سوژه دور شود یا برعکس به آن نزدیک شود، حرکت دالی رخ داده است. یکی از تفاوتهای حرکت دالی با زوم در این است که در زوم دوربین به صورت ثابت قرار دارد اما در حرکت دالی دوربین متغیر است. از حرکت دالی به جلو برای توصیف احساسات و ویژگیهای درونی کاراکتر بهمنظور القای حس آشنایی بیشتر استفاده میشود و دالی به عقب برای توصیف محیط اطراف و فاصله گرفتن از ویژگیهای درونی کاراکتر بهکار میرود.
دالی زوم| هنگامی که با توجه به موقعیت بازیگر یا کاراکتر اصلی دالی رو به جلو یا عقب انجام دهیم بهطوری که پس زمینه در آن بزرگتر یا کوچکتر شود و اندازه کاراکتر ثابت بهنظر برسد، دالی زوم صورت گرفته است. این تکنیک مشهور «آلفرد هیچکاک» برای نشان دادن حس مرموز بودن و آشفتگی در کاراکتر بود.
حرکت رول| رول یک حرکت چرخشی است که در آن دوربین بهصورت طولانی روی محور خود میچرخد و باعث ایجاد حس غیرطبیعی بودن در دید بیننده میشود. از این تکنیک هنگامی استفاده میشود که بخواهیم حس ناراحتی یا آشفتگی از یک اتفاق را در صحنه ایجاد کنیم.
حرکت تعقیبی| هنگامی که دوربین به موازات کاراکتر اصلی بهصورت افقی به سمت چپ و راست حرکت کند، حرکت تعقیبی رخ داده است. این حرکت میتواند سریعتر یا آرامتر از خود کاراکتر و سوژه اصلی انجام گیرد اما بهطور کلی برای تعقیب و ردیابی کاراکتر استفاده میشود. یکی از کاربردهای حرکت تعقیبی، نشان دادن محیط و منظره اطراف است.
منبع:پتریکور
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
«هرچی درس میخونم، نتیجه نمیگیرم. تلاش میکنم ولی از نمرههام راضی نیستم»؛ این جملات به گوشتان آشنا نیست؟ شاید آنها را بارها و بارها از دوستانتان شنیده باشید، شاید هم در جواب سینجیم پدرومادر یا معلمها خودتان آنها را به زبان آورده باشید. درس خواندن و نتیجه نگرفتن بین دانشآموزها اتفاق نادری نیست و خیلیها با آن دستوپنجه نرم میکنند اما میشود با اصلاح عادتهای درس خواندن این مسئله را حل کرد. چطور؟
زمان بده!
در آزمایشی در سال 2009 از دو گروه دانشآموز خواسته شد که یک مجموعه لغت را حفظ کنند؛ تعدادی از دانشآموزان، لغات را طی چند جلسه درطول چهار روز خواندند و تعداد دیگری از دانشآموزان، لغات را طی چند جلسه فشرده در یک روز مطالعه کردند. هر دو گروه دانشآموز در مجموع زمان یکسانی صرف کردند اما نتیجه آزمایش نشان داد که گروه اول، لغات را بهتر یادگرفتند. حافظه ما مثل سطلی است که نشتی کوچکی دارد. این سطل وقتی پر باشد، نمیتوانید به آن آب بیشتری اضافه کنید اما وقتی چندروز بعد دوباره به سراغش میآیید، دیگر لببهلب نیست و جا برای آب تازه دارد. حافظه هم همینطور عمل میکند. طی جلسات مختلف، بخشی از مطالب از حافظه بیرون میریزد و شما در مطالعه بعدی میتوانید آن را دوباره به حافظه برگردانید و دفعه بعدی، مطالب را بیشتر و بهتر بهخاطر خواهیدآورد.
تمرین کن!
در مطالعهای در سال 2013 عملکرد تحصیلی دو گروه دانشآموز بررسی شد. گروه اول، طی چند هفته در آزمونهای عملی شرکت کردند و گروه دوم به روش معمول درس خواندند. درنهایت گروه اول نمرات بالاتری کسب کردند.
دوبارهخوانی، ممنوع!
در مطالعهای که در سال 2009 انجام شد، یک گروه از دانشجویان متنی را دوبار خواندند و گروه دیگر، تنها یکبار. از هر دو گروه بلافاصله بعد از مطالعه، آزمون گرفته شد. نتایج آزمون بین دو گروه تفاوت چندانی نداشت. نکته اینجاست که خیلیوقتها این دوبارهخوانی، سطحی است؛ مثل نگاه کردن به یک پازل است بهجای حل کردنش.
معلم خودت باش
خب اگر بازخوانی جواب نمیدهد، پس چه باید کرد؟ بازیابی، یعنی همان کاری که معلمها میکنند. برای خودتان سوال طرح کنید و با دوستانتان قرار سوالوجواب بگذارید. نکته مهم در طراحی سوال از مطلب این است که سوالات زیادی آسان و قابلپیشبینی نباشند. پرسشهایی بنویسید که جوابشان نیاز به مقایسه و تحلیل داشته باشد نه اینکه صرفا درحد تعریفهای ساده و چندخطی باشد.
دقیق ارزیابی کن
در مرور یک مطلب و سوال طرح کردن از آن، از جایی به بعد توجه شما کاهش پیدا میکند چون میدانید که سوالات درباره چه سرفصلی است. برای آن که پیشبینیپذیر شدن مطالب به کیفیت یادگیریتان لطمه نزند، پرسشها را از سر فصلهای مختلف انتخاب کنید. خودتان را به چالش بکشید. اگر بعد از شنیدن چند کلمه ابتدایی سوال، بلافاصله جواب به ذهنتان میرسد، معنیاش آن است که مطلب را صرفا حفظ کردهاید و باید آماده فراموش کردنش باشید.
منبع: sciencenewsforstudents.org
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
راستی شنبه فینال لیگ قهرمانانه. کی قهرمان میشه بهنظرت؟
قطعاً« رئال»، چون تیم بزرگتریه.
خب من مخالفم. مهم عملکرد تیم و آمادگیش تو این فصله. اگه قرار بود اسمهای بزرگ همیشه قهرمان بشن الان «بایرن» و «بارسا»حذف نشده بودن.
خب« رئال»قهرمان این فصل لالیگا شده. خط حملهاش خیلی آماده است.
درسته«لیورپول» قهرمان لیگ برتر انگلستان نشد اما از 38 تا بازی 92 امتیاز گرفت. « رئال» از همین تعداد بازی 86 امتیاز گرفته.
«رئال» امسال خیلی متحول شده. چند تا کامبک خوب زد و« پاریسنژرمن» و «منچسترسیتی» رو حذف کرد.
«لیورپول» هم تا الان جام اتحادیه و جام حذفی انگلستان رو برده. خط حملهاش هم با وجود«صلاح »و «مانه »خیلی ترسناکه.
اما «رئال»، «مودریچ» رو داره. خط هافبکی که هر لحظه ممکنه معجزه کنه. تازه بازیهای آخرش هم فشرده نبوده و سرحالتره.
«یورگن کلوپ» نوآوریهای جالبی تو فوتبال داره. سیستم تیمش شگفتانههایی داره. جنس فوتبالی که ارائه میکنه توفانی و پر از افت و خیزه.
هنوز به جادوی «رئال» ایمان نیاوردی. یه دور مرور کن تا اینجا «رئال» چه تیمهایی رو حذف کرده، «لیورپول» کدوما رو. ضمن اینکه شخصیت قهرمانی هم خیلی مهمه.
از توی دروازه که یکییکی بررسی کنیم، «رئال» اگه اسمهای بزرگتری داره، «لیورپول» بازیکنان موثرتری داره با آمار بهتر. «لیورپول» متکی به ستارهها نیست. کار تیمی داره.
«کارلو آنجلوتی» یک مربی با تجربه است. کسیکه روزهای سخت زیادی رو تجربه کرده و میدونه تیم رو تو لحظات سخت چطوری برگردونه.
«لیورپول» فیزیکی و انگلیسی بازی میکنه. اگه توپ خوب به« بنزما »و «ونیسیوس جونیور» نرسه، «رئال»خلع سلاح می شه.
حالا بازی ساعت چند هست؟
11 و نیم شب.
هر کدوم میخوان قهرمان بشن، به من چه! من که میخوابم.
منم میخوام« عصرجدید» ببینم. خیلی جذابتره. یکی قراره بیاد برای اولینبار در تاریخ صدای بالگرد دربیاره.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تابستان در راه گذر از هوای بهاری برای رسیدن به مقصد است. بچهها برای فصل آزادی لحظهشماری میکنند. درختان منتظر بهدنیا آمدن گوشوارههای یاقوت رنگ هستند و آسمان درانتظار دیدن عمیقترین نور خورشید است. زمین چشمبهراه تماشای قامت صاف و ترد سبزههاست، بستنیها دوباره خریدار پیدا میکنند و در دل تکتک آدمها به لبخند ذوب میشوند. لحظات غم و شادی در انتظار آدمهایشان نشستهاند، آن هم برای هدیه دادن تجربهای تازه و ما دلمان را آرام میکنیم به آمدن تابستان؛ به دیدارهایی خوشایند با چاشنی بهارنارنج و بیدمشک، به کوتاهی شب و به پوشیدن لباسی خنک برای تازه شدن از نفس آسمان. آخر ما دلهایمان هنوز کوچک است و هنوز با خنکای روی بالش شاد میشود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.