- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چه بهیاد بیاوری و چه نه، هر شب خواب میبینی. گاهی خوابهای خوب و خوشحالکننده، گاهی غمگین و دلگیر، بعضیوقتها هم ترسناک و عجیبوغریب. این گروه اخیر یعنی کابوسها معمولا وقتی که نگران و مضطرب هستی، سروکلهشان پیدا میشود. اگر دلت میخواهد دربارهشان بیشتر بدانی، با من همراه باش.
منابع: tuftandneedle.com، healthcentral.com
1وقتی میگوییم کابوس، منظورمان خواب ترسناک است، اما تحقیقات منتشر شده در مجله «Sleep» نشان داده است که ترس، احساس برجسته در کابوسها نیست. محققان بهکمک آزمایشهای خواب دریافتند که بیشتر اوقات کابوسها با احساس غم، سردرگمی و گناه همراه هستند.
2 خب میدانیم که همه کابوس میبینند، اما شگفتزده خواهید شد اگر بدانید کابوسها مضامین مشترکی دارند که همه افراد در سراسر دنیا آنها را تجربه میکنند؛ فرار از دست یک شخص ناشناس یا موجود ترسناک، سقوط و برخورد با مرگ یکی از عزیزان، بعضی از کابوسهای مشترک و تکرارشونده هستند.
3خلاص شدن از دست کابوس، غیرممکن بهنظر میرسد، اما دانشمندان میگویند اگر موقع کابوس دیدن، بتوانید خودتان را متقاعد کنید که این فقط یک رویای زشت است، میتوانید کنترل نقشه را بهدست بگیرید و از موقعیت آزاردهنده فرار کنید. تحقیقات نشان میدهد کسانی که بازیهای ویدئویی انجام میدهند، به احتمال بیشتری میتوانند کابوسهای خود را کنترل کنند؛ چراکه غوطهور شدن در یک دنیای غیرواقعی و کنترل اتفاقاتش برای آنها تجربه دردسترستری بهشمار میرود.
4بیشتر خوابهای ما در همان ناحیهای از مغز اتفاق میافتد که محرکهای بینایی در آنجا پردازش میشود، اما اگر فقط بخش بینایی مغز درگیر خواب دیدن است، پس چرا کابوسها احساسات ما را درگیر میکنند؟ محققان دریافتهاند که مرکز واکنش عاطفی مغز یعنی «آمیگدال» هم هنگام کابوسهای شبانه فعال است. شدت احساساتی که حین کابوس دیدن تجربه میکنید، میتواند ضربان قلب و تعداد تنفس شما را بهاندازهای افزایش دهد که بدن را تحریک کند تا بیدار شوید و با خطرات بالقوهای که ممکن است با آنها روبهرو شوید، مقابله کنید.
5 زیاد شدن دفعات کابوس دیدن، هشداری است که به شما میگوید بهتر است با یک درمانگر مشورت کنید، اما دانشمندان، جنبه شگفتانگیزی در کابوس پیدا کردهاند که آنها را مجاب میکند که این نوع خوابهای بد، میتواند برای ما مفید باشد. کابوسها معمولا انعکاسی از استرس و نگرانی هستند. وقتی از خواب بیدار میشوید و رویای بدتان را بهیاد میآورید، مغز شما محتوای کابوس را متعلق به زمان گذشته میپندارد و کمک میکند که بتوانید از نگرانی فاصله بگیرید. بهعلاوه پردازش و مواجهه با خاطرات عینی برای مغز، آسانتر است از اضطرابهای عمومی و انتزاعی.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
من کیام؟
محمدمهدی میرزاامینی هستم. مدرس رشته فرش در دانشگاه و معاون طرحوبرنامه شرکت فرش ایران. من در رشته کارشناسی فرش در گرایش طراحی، کارشناسیارشد در گرایش مدیریت فرش و دکترای پژوهش هنر تحصیل کردهام.
در رشته فرش چه خبر است؟
رشته فرش بهطور رسمی از سال 1375 وارد دانشگاه شد و حدود 10سال است که مقطع کارشناسیارشد این رشته هم در دانشگاه ارائه میشود. در کارشناسی فرش، سه گرایش داریم؛ طراحی، بافت و مرمت و رنگرزی. علاقهمندان به رشته فرش، کنکور هنر میدهند و بعد از قبولی، در یکی از 36 واحد دانشگاهی تحصیل میکنند که این رشته را ارائه میدهند؛ معروفترین این دانشگاهها، دانشگاه هنرهای اسلامی تبریز، هنر تهران، کاشان، هنر اصفهان، هنر شیراز و دانشگاه بیرجند هستند.
بعد از متخصص شدن در گرایشهای فرش، چه کارهایی میتوانید انجام دهید؟
گرایش طراحی، معمولا طرفدار بیشتری دارد. در این گرایش، علاوهبر طراحی فرش، میتوانید در دیگر هنرهای سنتی هم به طراحی بپردازید. کار با یک طرح مدادی روی کاغذ شروع میشود. طرح اصلی برای بافته شدن باید به نقاط رنگشده تبدیل شود تا بافنده بتواند هر نقطه را یک گره بزند. طرح بعد از رنگ و نقطه شدن، چاپ میشود و دراختیار بافنده قرار میگیرد. اگر طراحی بلد نیستید، لازم نیست نگران باشید چون طی تحصیل در این رشته، خواهید آموخت. گرایش بافتومرمت، بیشتر جنبه تکنیکی دارد و شما با این تخصص میتوانید کارگاههای بافت را سرپرستی کنید، ناظر فنی بافت باشید و در کنترل کیفیت فرشها با مجموعههای تولیدی همکاری داشته باشید. در این بخش، بازار صادراتی خوبی وجود دارد و تخصص کسانی که میتوانند عملیات تکمیل و مرمت فرش را بهخوبی انجام دهند، در کشورهایی که فرشهای ما به آنها صادر میشود، خواهان دارد. خب میماند گرایش رنگرزی؛ در این حوزه شما میتوانید علاوهبر فرش، روی دیگر منسوجات هم کار کنید. در کارگاههای سنتی یا شیمیایی فرش مشغول کار شوید یا کارگاه خودتان را تاسیس کنید.
چه کسانی میتوانند وارد دنیای فرش شوند؟
برای انتخاب این رشته باید به حوزه صنایع دستی و هنرهای سنتی علاقهمند باشید و به فرش نه بهعنوان یک کالای صنعتی بلکه بهچشم هنر نگاه کنید. در رشته فرش هم مثل دیگر شاخههای هنری، موفقیت بالا و درآمد خوب، برای عده محدودی دردسترس خواهد بود؛ کسانی که صرفا به کسب درآمد فکر نمیکنند و ذوق و علاقهشان را بهکار میگیرند. اکنون در صنعت فرش ایران، بازار کار گستردهای وجود ندارد، چون از دهه 70 به این طرف، صادرات فرش ما سقوط عجیبوغریبی داشته است،اما با اینحال رسیدن به درآمد خوب برای علاقهمندانی که با جدیت تلاش و ارزش افزودهای به این بازار اضافه میکنند، اتفاق بعیدی نیست.
موفقیت در رشته فرش چطور بهدست میآید؟
مطالعه بصری آثار هنرمندان پیشین که امروز صاحب اسمورسمی هستند و آثارشان در موزههای مختلف و حراجیهای معتبر دنیا وجود دارد، تجزیهوتحلیل آثار این افراد و استفاده کردن از آنها با نگاهی نو، لازمه موفقیت است البته به این شرط که از امکانات جدید هم بهره ببرید؛ یعنی برای مثال از شبکههای اجتماعی و دیجیتالمارکتینگ، برای معرفی بهتر فرش دستباف ایران به دنیا استفاده کنید.
کار کردن در حوزه فرش چه خوشیها و دشواریهایی دارد؟
برای من که در حوزه طراحی کار کردهام، بهترین قسمت کار آنجاست که از ایدهام در بازار استقبال میشود و مخاطب پیدا میکند. بخش دشوار کار هم این است که چون بازار فرش همیشه سنتی بوده و هنوز هم هست، به سختی جوانها را میپذیرد. نوع بافت و فرایند تولید فرش در بازار ما همچنان سنتی است، برای همین دربرابر ایدههای جدید مقاومت نشان میدهد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
«نگو، نشان بده»؛ مهمترین قانون پذیرفتهشده بین تمام فیلمسازان جهان است، اما رعایت کردن این اصل، بهسادگی بیان کردن آن نیست. ما میدانیم که فیلم، ابزارهای مختلفی برای انتقال پیام سازنده اثر به مخاطب دارد؛ رنگها، صحنهها، کنشها، اتفاقات، صداها و دیالوگها. بهکمک مجموعه این ابزارها میشود قصه را پیش چشم مخاطب آورد بدون آنکه نیاز به سخنرانی درباره جزئیات باشد، اما گاهی در برخی فیلمها، یک صدا اضافه میشود تا قصه را برای مخاطب تعریف کند؛ «نریشن». آیا استفاده از نریشن، قانون «نگو، نشان بده» را زیر پا میگذارد؟ اصلا این صدا چرا به فیلم اضافه میشود و چه حرفی با ما دارد؟
با مخاطب حرف بزنیم یا خیر؟
قاعده «نشان بده، نگو» به اصل اقتصاد در داستانسرایی اشاره دارد؛ بهویژه در رسانههای بصری مثل فیلم که در آن استفاده از قابلیت نمایش، راحتتر است. برای همین مخالفان وجود صدای راوی در فیلم میگویند این کار یکجور تنبلی است و بهدرد فیلمسازهایی میخورد که حوصله ندارند داستانشان را بهوسیله ابزارهای موجود –که بالاتر به آن ها اشاره کردیم- تعریف کنند. پس نریشن را به فیلم اضافه و خودشان را راحت میکنند. آنها همچنین میگویند اگر برای توصیف صحنهای و سردرآوردن از ماجرایی، به کلمات نیاز باشد، خب بهجای فیلم دیدن، کتاب میخوانیم. گروهی دیگر، استفاده از راوی در فیلم را یک تکنیک معتبر میدانند؛ یکجور پل بین سینما و ادبیات. بهاعتقاد این گروه دوم، استفاده از صدای راوی چه دانای کل باشد و چه یکی از شخصیتهای فیلم، از ابزارهای خلاقانه داستانسرایی است که میتواند به جذابیت اثر کمک کند؛ تا این دو گروه دارند با هم دعوا میکنند، برویم چند نمونه خوب استفاده از نریشن در سینما را مرور کنیم.
راوی باید راستش را بگوید؟
برای آنکه بفهمیم صدای راوی چطور میتواند چیزی متفاوت از «یکی بود، یکی نبود» قصههای بچهگانه باشد، دو فیلم «باشگاه مشتزنی» اثر «دیوید فینچر» و «ممنتو» ساخته «کریستوفر نولان» به ما کمک میکند. اولی، قصه جوانی است که به بیخوابی مبتلاست و ماجرای زندگیاش را تعریف میکند. دومی، داستان مردی است که بهدلیل اتفاقی، حافظه کوتاهمدتش را از دست داده است و میخواهد به کمک یکسری شواهد مثل یادداشتها و عکسها قاتل همسرش را پیدا کند تا از او انتقام بگیرد.در هر دوی این فیلمها، ما ماجرا را از دریچه فکر و دید یک راوی میبینیم؛ البته یک راوی غیرقابلاعتماد و دروغگو. برای همین هم هست که آخر فیلم، غافلگیر میشویم چون میفهمیم راویها به ما رودست زدهاند و قصه، پیچیدهتر از چیزی بوده است که فکرش را میکردیم. اگر از این دو فیلم و تعدادی از بهیادماندنیترین فیلمهای سینمایی دیگر، صدای راوی را حذف کنیم، هیچچیز باقی نمیماند. خب صدای راوی اگر درست بهکار برود، ازعهده کارهای زیادی برمیآید؛ میتواند مکمل رویدادهایی باشد که روی صحنه رخ میدهد. میتواند به شناخت شخصیتها کمک کند، باورهای مخاطبها را به چالش بکشد یا آنها را فریب بدهد.
منبع: bunnystudio.com
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شاید از اطرافیانتان شنیده باشید که فوبیای ارتفاع دارند یا به طور مثال،از بودن در یک محیط تنگ و بسته، دچار هراس میشوند. شاید هم خودتان چنین چیزهایی را تجربه کرده باشید؛ به طور مثال،ممکن است به دیگران بگویید فوبیای حشرات دارید یا حرف زدن درمقابل جمع، شما را حسابی میترساند. فوبیا چیست؟ هر نوع ترسیدنی را میتوانیم فوبیا بنامیم؟ فوبیا داشتن چیز ترسناکی است؟ با این ترس چه میشود کرد؟
فوبیا چیست؟
فوبیا، واکنش ترس شدید به یک چیز یا یک موقعیت خاص است که در آن، ترس با خطر احتمالی تناسب ندارد، اما برای فرد دارای فوبیا، خطر واقعی بهنظر میرسد. فوبیا در فرد نگرانی، ناراحتی و اجتناب از موضوع ترس ایجاد میکند و در فعالیتهای عادی او اختلال به وجود میآورد. به طور مثال،کسی که فوبیای رعدوبرق دارد، اگر یکروز هواشناسی باران و توفان پیشبینی کند، آن روز به مدرسه نمیرود. ترس در فوبیا، شدید، خستهکننده و آزاردهنده است. از دست دادن فرصتهایی که فوبیا مانع رسیدن به آنها شده، ناامیدکننده است. ترسیدن از چیزهایی که دیگران با آنها مشکلی ندارند، باعث شرم و خجالت در افراد میشود. فوبیا گاهی زمینه را برای مسخره شدن و آزار دیدن ازسوی دیگران فراهم میکند.
فوبیا از کجا میآید؟
برخی از فوبیاها زمانی ایجاد میشود که فرد تجربه ترسناکی از یک چیز یا موقعیت خاص داشته باشد. یک ساختار کوچک مغزی بهنام «آمیگدال»، تجربیاتی را که باعث تحریک احساسات قوی میشود، پیگیری میکند. هنگامی که یک چیز یا موقعیت خاص واکنش ترس شدیدی ایجاد کند، آمیگدال بعد از آن هر بار که فرد با آن چیز یا موقعیت روبهرو میشود یا حتی به آن فکر میکند، با ایجاد واکنش ترس به او هشدار میدهد. به طور مثال،ممکن است شخصی پس از نیش خوردن در یک موقعیت خاص ترسناک دچار فوبیای زنبور عسل شود. برای آن شخص، نگاه کردن به عکس زنبور، دیدن یک زنبور از راه دور یا حتی راه رفتن در نزدیکی گلهایی که ممکن است زنبور روی آنها نشسته باشد، ترسناک خواهد بود. با اینحال، گاهیاوقات ممکن است هیچ رویداد مشخصی وجود نداشته باشد که باعث فوبیا شود. برخی از افراد ممکن است بهدلیل ویژگیهای شخصیتی که با آن متولد شدهاند، ژنهای خاصی که بهارث بردهاند یا موقعیتهایی که تجربه کردهاند، دربرابر ترسها حساستر باشند. افرادی که ترس یا اضطراب شدید دوران کودکی را تجربه کرده اند، احتمال بیشتری دارد که به یک یا چند فوبیا مبتلا شوند.
فوبیا درمان میشود؟
فوبیا داشتن، ترس و نگرانی دارد؟ روانشناسها میگویند داشتن فوبیا نشانه ضعف یا نرسیدن به بلوغ نیست. این ترس، پاسخی است که مغز در تلاش برای محافظت از فرد یاد گرفته است. درواقع سیستم هشدار مغز، یک زنگ خطر کاذب و ترس شدید ایجاد میکند که متناسب با موقعیت نیست. خب اگرچه فوبیا داشتن ترسناک نیست، اما پیشتر اشاره کردیم که میتواند در زندگی فرد، اختلال ایجاد کند. خبر خوب اینکه افراد از طریق مواجهه تدریجی با ترسهای خود یاد میگیرند که بر فوبیا غلبه کنند. البته اولش آسان نیست، اما یک درمانگر ماهر میتواند کار را آسان کند. فرد ابتدا درباره موضوع ترس خود، فهرستی از شدید تا خفیف، مینویسد. به طور مثال،کسی که از گربه میترسد، نگاه کردن به عکس گربه او را کمتر میترساند تا ایستادن کنار گربه و نوازش کردن آن. درمانگر، مرحلهبهمرحله از کمترین تا بیشترین موقعیت هراسآور، فرد را همراهی میکند. او را به هیچ کاری مجبور نمیکند و تکنیکهایی مثل تنفس، آرامسازی عضلات و... را بهکار میگیرد تا درنهایت مغز یاد بگیرد که نحوه واکنشش به موضوع ترس را تغییر دهد.منبع: kidshealth.org
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چرا خیلی از پزشکهای متخصص، برای چند ماه دیگه وقت میدن؟
برای اینکه تا چند ماه بگذره یا دور از جونت به رحمت ایزدی رفتی و دکتر لازم نداری یا خوب شدی و بازم دکتر لازم نداری.
یک سوال از مامانم داشتم؛ مگه تو تکرار سریال همون اتفاقهای قبلی نمیافته؟ دیگه چرا تکرارش رو میبینی آخه؟
نه دیگه، آگهی بازرگانی وسطش فرق داره. تازهشم اینجا مخصوص سوال کردن از ماست، نه مامانتون.
چرا بعضیها پشت پراید و سمند، آرم بنز و بیامدبلیو میزنن؟
چون شاید اینطوری ماشینشون تندتر حرکت کنه یا بقیه فکر کنن به بنز نزدیک میشن و درصورت تصادف خرجشون میره بالا و... . راستش همون اول میگفتم نمیدونم، بهتر بود.
من از عروسی سلفسرویس بدم میاد. چون کوچکترم همیشه باید برای همه فامیل ظرف ژله و سالاد پر کنم و ببرم سر میز. تهش به خودم هیچی نمیرسه.
چه سرنوشت تلخی! واقعا این نسل با چه بحرانهایی دستوپنجه نرم میکنه. باباجان، زمان ما بابام تو عروسی، نصف کباب من رو میذاشت برای باجناقش، چون ازش پول قرض کرده بود.
مامان من یهجوری روی نظافت خونه حساسه که روی نظافت ما حساس نیست.
ای بابا، واقعا مامانتون خونه رو جاروبرقی میکشه، شما رو که بچهاش هستی جاروبرقی نمیکشه؟ چقدر تبعیض! مامان من مو از روی فرش برمیداشت، میگفت «این مال کیه؟» ما برای ریزش مو هم باید جواب پس میدادیم. انگار خودمون گفتیم بریزه.
جوانه، دقت کردی این خلال دندون روی همبرگر تاثیری روی طعمش نداره.
تازه تیز هم هست، گلو رو خراش میده. ولی اون چتر روی آب میوهها خوشمزه بود.
یه توصیه به همسنوسالانم؛ هیچوقت بهکسی نگین من قلقلکی نیستم وگرنه شده با ارهبرقی پهلوتون رو سوراخ میکنه که ثابت کنه قلقلکی هستین.
تاثیرگذار بود.
چرا همه از مدرسه مینالن اما هی خاطره میگن ازش؟
اینکه چیزی نیست. پسرها موقع سربازی گریه میکنن، بعدش از دو سال سربازی، 20 سال خاطره تعریف میکنن.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
امروز بعد از امتحانی که با وجود آسان بودن باز هم در یکی از سوالاتش دچار اشتباه شده بودم، راهی همان مقصد همیشگی شدم تا برای دقایقی احساسات درونم آرام بگیرد؛ در راه خانه مامان اکرم، سری به کتابفروشی محبوبم زدم. مدتها بود به این فکر میکردم که دوباره شروع به نوشتن کنم. میان افکار سیاه و درهمی بودم که آواز گوشنوازی داخل کتابفروشی پخش شد؛ قطعهای آرام و کمی سوزناک. به دختر جوان کتابفروش لبخندی زدم و نام قطعه را گفتم: «والس گرینکو». او هم لبخندی زد که در نظرم بسیار زیبا آمد. در جوابم گفت: «اوه، یک لحظه اشتباه کردم. شبیه قطعه «اَمِلی» بود!» من اما، نت به نت آن قطعه را درک کرده بودم. لحظهای با خود اندیشیدم که در هیاهوی کتابفروشی و میان مردم مشغول خرید، میتوانم والس گرینکو را بشنوم، از آن لذت ببرم و حتی بنوازمش! به دستانم نگاهی انداختم. دقایقی بعد هنگامی که کتابفروشی را ترک میکردم، افکار سیاهم را جایی میان نتهای موسیقی و کاغذهای سفید رها کرده بودم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.