امام صادق(ع): دوست ندارم جوانى از شما [شیعیان] را جز بر دو گونه ببینم: دانشمند یا دانشجو.
الأمالى طوسى
ذکر روز چهارشنبه
صد مرتبه «یا حی یا قیوم»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
استاد شهید مرتضی مطهری نوشته اند:
ما ارزش پول را خوب درک میکنیم ولی ارزش وقت و زمان را درک نمیکنیم . معمولا اشخاص تربیت یافته که به حقوق دیگران تجاوز نمیکنند و از خدا میترسند، ممکن نیست ده شاهی مال کسی را بخورند و تلف کنند و اگر احیانا مال دیگری را تلف کردند از مال خودشان جبران میکنند، ولی همین اشخاص که اینقدر برای مال دیگران حرمت و حقوق قائل اند، برای عمر دیگران حرمتی و حقی قائل نیستند. به خودشان حق میدهند به بهانهای وقت دیگری را تلف کنند، مثلا خلف وعده میکنند... رسول اکرم(ص) میفرماید: حرمت عمر و زمان بالاتر از حرمت مال است.
«حکمت ها و اندرزها»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* برای آن که دنیا بداند همه چیز را در گوش تو گفتم که دنیای منی!
* درسته گذشتهها گذشته، اما گذشت هم درگذشته؟
* خندیدن به گریه های دیگران خنده دار و گریستن به خنده های دیگران گریه دار است.
* فوتبالیستی که رودست نداشت روپایی می زد.
* برای خودشناسی خودبهخود به خود می اندیشید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در دنیای مدرن ما، همه چیزها به سراغ کسی می روند که راه استفاده از اطلاعات را بلد است. این دستورالعملِ رسیدن به قدرت است، و آن هایی که می گذارند اطلاعات از چنگ شان در برود، بدجوری شکست می خورند.
«زندانی لاس لوماس»
اثر کارلوس فوئنتس
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پای دیوار چین
منتظرت هستم
با دامن چین دارت بیا
تا از دور ببینمت!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سرزمین «هات ریور» کشوری است که ادعا می شود در 21 آوریل 1970 به استقلال رسیده است. این قلمرو در 517 کیلومتری شهر «پرت» در غرب استرالیا واقع شده است و 75 کیلومتر مربع مساحت دارد. البته این کشور از طرف بقیه ملل و حتی استرالیا به رسمیت شناخته نمی شود! داستان از این قرار است که در سال 1969 شخصی به نام «لئونارد کازلی» در مزرعهاش در استرالیا اعلام استقلال کرد، پرچم در نظر گرفت و آن را کشوری مستقل شناخت. در سال 1977 علیه حکومت استرالیا اعلام جنگ کرد، اما از آن جا که استرالیا آن را جدی نگرفت و جنگی روی نداد، کازلی خود را پیروز جنگ قلمداد کرد! گفته میشود برای رفتن به مزرعه این فرد باید ویزای آن جا را تهیه کنید. این سرزمین به دلیل پول، پاسپورت و تمبر مخصوص به خود که مورد تایید هیچ کشور دیگری نیست، مورد استقبال گردشگران واقع شده است. کازلی عنوان «شاهزاده لئونارد» را برای خود انتخاب و القاب سلطنتی مختلفی به اعضای خانوادهاش اعطا کرد! او در سال 2017 سلطنت را به پسر بزرگش واگذار کرد و چند روز پیش در 93 سالگی درگذشت.
منبع: news.com
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
عید نزدیک است و پولم دور بود
وضعیت امسال هم ناجور بود
توی صف های خوراکی و لباس
ول معطل بوده ایم و آس و پاس
دخترم نق می زند شلوار و کفش
همسرم دنبال یک شال بنفش
از پسرهایم چه گویم اولی
کت بخواهد با جلیقه... یا علی!
دومی گوید سفر هم واجب است
در سرش دق دادن این جانب است
آرزوی من چه بوده ست و کدام؟
خواب راحت بوده و ختم کلام
وضع ما هر ساله این باشد عمو
عیدها هی در کمین باشد عمو!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سیگار کشیدن دانشجویان سر کلاس!
آدیتی سنترال- عکس های دانشجویانی که سر کلاس درس در حالی که استاد درس می دهد سیگار می کشند، در شبکه های اجتماعی ژاپن حسابی فراگیر شده است. این دانشجویان بدون این که مورد خشم استاد یا دیگر همکلاسی ها قرار بگیرند به راحتی سیگار دود می کنند! با بررسی بیشتر مشخص شد درسی که استاد در حال ارائه آن بوده، درباره تنباکو و استفاده از آن بوده است و برای این که دانشجویان بهتر با این گیاه آشنا شوند، به آن ها گفته شده بود که می توانند سر کلاس سیگار بکشند!
آغاز ساخت پنجمین بالکن شیشه ای مرتفع جهان
سی ان ان- به زودی یکی از بلندترین بالکن های تفریحی به شکل عرشه با نام «لبه» (Edge) بر فراز ساختمان هادسون در نیویورک ساخته خواهد شد. با ساخت این سازه، یک جاذبه گردشگری دیگر به نیویورک افزوده می شود. گردشگران با رفتن به روی این عرشه شیشه ای، منظره توصیف ناپذیری را از شهر در ارتفاع 330 متری زیر پای خود می بینند. این سکو از نظر ارتفاع پنجمین در جهان خواهد بود.
سخت گیری عجیب مادر چینی
آدیتی سنترال- مادر چینی برای تنبیه پسر 12 ساله اش که در امتحان نمره 81 کسب کرده بود، او را در وسط یکی از شلوغ ترین خیابان های شهر از خودرو پیاده کرد و خودش رفت! پلیس با دیدن این پسر 12 ساله که در خیابان پرسه می زد، متوجه داستان عجیب مادر سخت گیرش شد و با بررسی دوربین های مدار بسته مادر را شناسایی کرد و پسرش را به او سپرد اما جریمه سنگینی در انتظار این مادر است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام و دمتون گرم، این دفعه کولاک کردین و برخلاف میل مون مجبور شدیم خیلی از پیامک ها رو کم کنیم تا تو صفحه جا بشن! ممنون از همه دوستانی که درست و طبق روش گفته شده تو مسابقه شرکت کردن. پیامک های بی ربط و بی نام و بی مزه متاسفانه حذف شدن. چندتا از جمله های بانمک تر رو انتخاب کردیم که می خونید. دمتون گرم و خوش باشین همیشه.
* قیافه من وقتی دبیر وارد کلاس شده و هنوز از زیاد بودن پله ها نفس نفس می زنه و میگه بچه ها کتاباتون رو باز کنید! فاطمه اوجی
* وقتی میرین بازار و بهترین «سرگرمی» رو واسه بچه تون می خرین!
حسن قدیری
* بابا: پسرم بذار این لباس 216 همی رو بدم... مامان: گریه نکن عجقم، مگه چی شده؟ فقط 100 تای دیگه مونده! سید علی مصطفوی 14 ساله
* نه مامان دیگه نمیرم سر آجیل ها... دستام رو بستین چشمام رو نبندین دیگه... قول میدم! رضا عرب، روستای زوزن
* اتل متل توتوله، تنهاییام ناجوره! محمدرضا صدفیان
* یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
اونقدرلوس و ننر شد که سپردم به ننش! رضاعطایی زادگان
* هی نی نی جون اخم نکن جانم، مسئولان محترم قول کنترل قیمت ها رو دادن، همه چی درست میشه، جیغ نزن! طاهره حسینی شیرازی
* بابا جون اون زمان شما بود که کفش بزرگ تر می خریدن که چند تا برادر با هم استفاده کنند، الان کلاه رو که بزرگ تر نمی گیرن! عباس یعقوبی
* ای بابا ولم کنید، از همین حالا کلاه سرم می ذارین بابت ۴۵هزار تومن یارانه ام که بکشین بالا! مهدی سلطانی
* ننه ننه ول کن مخوام بُرُم، هر کار بکنِن قشنگ نمُرُم، مو به خنه ممنم. جاهاز خوب بدن شو هم پیدا مِره! علی کرامتی
* ناراحتی یک نوزاد پرسپولیسی بعد از نشان دادن عدد چهار توسط یک پرستار استقلالی! حسین ثالث
* ای بابا، تا به دنیا اومدم سرم کلاه گذاشتن! نادیا میراب شبستری
* بابا من نمی خوام حاجی فیروز بشم، ولم کنید، تو این گرونی مردم حاجی ارزونی می خوان! مهدی حسن آبادی
* واسه 50 تومن عیدی که قراره خاله بده و مامان جون میذاره تو جیب خودش، ببین با من چکار می کنن! امیرمحمد خسروانی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رفتم کفش بخرم قیمتها رو که دیدم، گفتم من که با اقوامم رودربایستی ندارم با دمپایی میرم عید دیدنی!
سه تا دزد که از خشکبارفروشی و داروخونهها حدود ۴ میلیارد سرقت کرده بودن دستگیر شدن، گویا رقابت بین دزدها و اختلاسگرها وارد مرحله فینال شده!
از الان باید واسه روزهایی که مهمون میاد منم مثلا خونه نیستم، آذوقه جمع کنم تو اتاقم!
یه زمانی مسواک نمیزدم تا به دندونهام نشون بدم رئیس منم، ولی دندونام با خراب شدن و به زانو درآوردنم با درد، به من نشون دادن که هیچی نیستم، هیچی!
ولی امسال پتانسیل یک «روز زن» دیگه رو هم تو تقویم داشت!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رویترز| بازدید پدربزرگ و نوه از نمایشگاه ساخت اسباب بازی با ضایعات قابل بازیافت، روسیه
آسوشیتدپرس| خدمات نظافت گوش در محل پذیرفته می شود!
ای پی اِی| خبرنگاری چینی مراسمی را تحت پوشش دقیق خود قرار داده است
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد
حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی
باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حسنی بچه باهوش اما تنبلی بود که دایم سرش توی گوشی بود و از خرید و فروش بیت کوین و سهام به پول خوبی رسیده بود. یک روز دیگر ننه حسن (ظاهرا قدیم مردم اسم بچه انتخاب نمیکردند، یک ضرب میرفتند سراغ اسم نوه!) خسته شد و تصمیم گرفت حسنی را از جایش بلند کند، بلکه دنیا را ببیند و کمی هم تحرک داشته باشد و با چهار نفر معاشرت کند، شاید سر و همسری اختیار کرد! فکری به ذهنش رسید. رفت داخل انبار و چند کیلو از سیبهایی را که احتکار کرده بود، آورد چید از جلوی دست حسنی تا سر کوچه.
حسنی که از خواب بیدار شد، چشمش به سیبها افتاد و برق از سه فازش پرید. فریاد زد: «ننه این سیبا رو کی ریخته زمین؟ میدونی الان سیب کیلویی چنده؟ بیا جمعشون کن.» اما صدایی نیامد. حسنی دوباره داد زد، ولی ننه توجهی نکرد. آخرش با مشقت زیاد روی زمین قل خورد و سیبهای کف اتاق را جمع کرد. بعد چشمش به سیبهای توی حیاط افتاد. بعد کوچه. همین طوری تا سر خیابان رفت. ناگهان به خودش آمد و دید راه برگشت را گم کرده. با خودش گفت: «دیگه ما که تا این جا اومدیم، یک ازدواجم بکنیم برگردیم.» همین طوری که دنبال کیس مناسب میگشت، وارد پاساژی شد و پسری را دید که داشت از یک دختر خواستگاری میکرد. حسنی در ابتدا به امر خطیر ازدواج علاقه مند شد اما وقتی چشمش به قیمت لوازم خانگی افتاد کلا هوش و هوس ازدواج از سرش پرید.
پس تصمیم گرفت راه درست را برود. بچسبد به اقتصاد و درآمدزایی کند. برای شروع، سیبهایی را که جمع کرده بود شب عید کیلویی خیلی تومان فروخت. همین طوری خرید و فروخت و پول روی پول گذاشت و به افراد بانفوذی وصل شد و وام گرفت و کارخانه آب سیب زد و آب قاطیاش کرد و باز وام گرفت و شرکت سیب گستران شرق (نمایندگی انحصاری اپل در ایران- کی به کیه؟) را تاسیس و آن جا هم پولشویی کرد و بعد از مدتی پول مردم و وامها را اختلاس کرد و سرش را تراشید و با قیافه مبدل (حسن کچل) از کشور خارج شد و ننه حسن را هم برد کانادا و برایش ماسک سیب ویژه جوان سازی پوست خرید و به خیر و خوشی زندگی کردند.
پس نتیجه میگیریم که سیب بخورید، خیلی خاصیت دارد!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* سه نقطه درباره جعبه قنادی بامزه بود، دست تون درد نکنه.
نسرین، سوسن و مریم اباذریان
* آقکمال؛ ترقه رو بیشتر دوست داری یا ترقی؟!
آق کمال: طرقبه ره!
* تشخیص مسابقه «این کیه» گاهی کمی سخت می شود، لطفا بیشتر راهنمایی کنید.
* کمال جان باز امروز از جلو اداره تان رد شدم، سعادت نداشتم بیام یک چای با هم بخورم. ایشالا قسمت بشه یک روز بیام از نزدیک ببینمت و چشمت روشن بره!
مجیدشادلو
آق کمال: بی صبرانه منتظرم تا چشمام روشن بره!
* بار اندوه را به تنهایی می توان کشید، اما برای شاد بودن به یک همدم نیاز است. مسعود مجنونپور
* آقکمال؛ آیا می دانی هوای بالای سرم ابری است، بالش زیر سرم هم ابری است؟!
آق کمال: نه به جان خودم... ای خبرای مهم ره یگهویی بهم نگن، مو طاقت ندرم!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.