عقد و ازدواج در دورههای مختلف به اقتضای خانواده و ناحیه به شیوههای گوناگونی برگزار میشده است. اما نکته اینجاست که کمتر نوشتهای در میان آثار قدیمی میتوان یافت که درباره اینگونه رسمورسوم توضیح دقیقی داده باشد. در روزگار قاجار خلاف دورههای قبل، نوشتن یادداشتهای روزانه متداول شد. یکی از برادرزادههای ناصرالدینشاه ملقب به «عینالسلطنه»، از نوجوانی به نوشتن یادداشت و خاطره روی آورد و مجموعه یادداشتهایش امروز در 10 مجلدِ بزرگ منتشر شده است. بخشی از این یادداشتها مربوط به مراسم عقد و ازدواجهایی است که عینالسلطنه در آنها شرکت داشته است. متن زیر به موضوع توافق طرفین وصلت بر سر سیاهه جهیزیه و هدایا اختصاص دارد که در آن از تورم و بالا رفتن قیمتها در دوره قاجار هم صحبت به میان آمده است.
ما قبلا تهیه همهچیز را دیده بودیم. الحمدلله از هرجهت منظم و مرتب بود و اتاقهای خواب، تخت و لوازم آن مرتب، شام و ناهار از غذاهای ایرانی و فرنگی، میوهجات همهچیز، چای، شربت هرچیز به سلیقه و وفور و خوب که الحمدلله مایه خجالت نشد. شب به صحبتهای متفرقه و گفتوگوی حاجی و سید بزرگ گذشت.
آقا میرهادی نطقی کردند که به واسطه قرب جوار و اینکه شما الموت اقامت دارید، امیر رودبار محض آنکه همیشه خدمتگزار این دودمان بودند، حالیه هم برای افتخار خانواده خود میل دارند صبیه حضرت والا را برای سالار فرزند خودشان اختیار کنند. قصد ما از شرفیابی اول زیارت شما و بعد انجام این امر خیر است. بعد منتظمالملک هم به همین زمینه فرمایشاتی کردند. من در جواب پس از تعارفات گفتم البته این مواصلت بیمناسبت نیست. دختر باید شوهر کند، پسر باید زن بگیرد و هیچ بهتر از آن نیست در حیات پدر و مادر طرفین این امور صورت بگیرد. البته من هم به این امر راضی هستم. در زیر سایه حضرت اقدس والا و حضرت سپهسالار اعظم و آقای امیراسعد و آقایان که شرف حضور دارند مبارک است. آنها هم مبارکبادی گفته، بعد از من درخواست سیاهه کردند. من گفتم الحمدلله امیراسعد دارای مکنت است، پسر هم اولاد ارشد درحقیقت هرچه بیاورند باز به خانه خودشان میرود. من چه سیاهه بدهم. خود شما از طرف امیر بدهید. لیکن این کلمه را خاطرنشان میکنم که ترقی فاحش امتعه و اجناس را در مدنظر بیاورید و امروز همهچیز پنج مقابل سهسال قبل است. باز به من اصرار کردند من قبول نکردم. بعد گفتند پس برویم آن اتاق. گفتم تشریف ببرید پای میز تحریر. من هم از این اتاق خارج شدم و بیرون آمدم. پس از یکساعت مشاجره و مشاوره، آنها از اتاق بیرون آمده و آقا نجفی سیاهه به دست من داد که از این قرار بود:
کلاما... مجید خطی یک جلد مهر سنت نبوی (ص)، ۲۶ تومان و دوریال| ایضا مهر- دوهزارتومان| ایضا طلای صرفی- ۵۰ مثقال| نقد- هزارتومان| انگشتر الماس- ۲ حلقه| طاق شال- ۳ طاقه| لباس پنج دست به قیمت- ۲۵۰ تومان| النگوی الماس- ۱۵۰ تومان|
من به آقا نجفی گفتم اولا بعضی چیزها فراموش شده، ثانیا ملاحظه ترقیِ اجناس نشده. آقا نجفی گفت مجددا بنویسید. من به آنصورت اینها را علاوه کردم:
اضافه نقدی- ۵۰۰ تومان| آینه طلا| جام رخت مروارید| دست طاقه شال ایضا طاقه| زیرلفظی، لاانگشتی- معمولی| مخارج عقد و عروسی|
رفت و آمد گفت نقلی نیست. شاید امیر زیادتر هم بدهد. بعد رفتم بیرون. ایضا مبارکبادی گفته و گفتند ان شاءا... روز ۱۶ ماه اینها روانه شده در روز ۱۸ عید غدیر خم عقد خواهد شد. من بهتوسط میرزا اسحاق پیغام کردم من جا و منزل کم دارم، اینجا هم آبادی بزرگی نیست. ملاحظه آمدن روز عقد از حیث جمعیت بشود. جواب گفته بودند عده همین عده است، بهعلاوه چندنفر خانم. بعد به آقا نجفی بعضی یادداشتها دادم که جواب زود بدهد. شب را بودند گرامافون زدند. خیلی الحمدلله خوش گذشت. امروز صبح تشریف بردند. شوخیشوخی عجالتا جدی شده تا باز چه پیش آید.