تقصیر منه که با تو درددل می‌کنم!

با دست‌هایی که پر بود از سبزی و میوه، وارد خانه شد و با پشت پا، در خانه را محکم به هم کوبید. بعد در حالی‌که زیر لب زمین و زمان را مورد عنایت قرار می‌داد، کیسه‌های خرید را گذاشت روی پیشخوان آشپزخانه. این دومین باری بود که در ماه اخیر، با زن همسایه کناری سر نظافت راه پله‌ها حرفش شده بود. زن همسایه هر بار جوری چشم نازک می‌کرد و با بی‌محلی جوابش را می‌داد که مژگان، یک هفته تمام با یادآوری رفتارهای او حرص‌و‌جوش می‌خورد! ناهار را روی میز چیده بود که وحید از راه رسید. خیلی با خودش کلنجار رفت که قضیه را بعد از ناهار برای او تعریف کند اما حریف خودش نشد. اولین قاشق غذا را که قورت داد، گفت: «امروز دوباره با زن همسایه بغلی حرفم شد!» وحید گفت: «ای بابا، دوباره حرفت شد! حالا بذار غذامون رو بخوریم، بعد!» مژگان جواب داد: «باشه...». بالاخره غذا تمام شد و وحید در حالی که کنترل تلویزیون را به دست گرفته بود، لم داد روی مبل راحتی. مژگان که طاقتش تمام شده بود، شروع کرد: «آره داشتم می‌گفتم، امروز دوباره با زن همسایه بغلی بحثم شد، بهش گفتم قرار بود شنبه این هفته شما راه پله‌ها رو تمیز کنید ولی طبق معمول...» وحید گفت: «عجب» مژگان گفت: «چی؟» وحید در حالی که چشم‌هایش را ریز کرده بود و زیرنویس شبکه خبر را می‌خواند، جواب داد: «نوشته آلودگی هوا داره به مرز بحرانی می‌رسه!» مژگان گفت: «اصلا گوش میدی دارم چی میگم؟» وحید گفت: «آره، آره، بگو» و او ادامه داد: «گفتم طبق معمول یادتون رفته وقتی نوبت‌تون میشه راه‌پله‌ها رو تمیز کنید، اون وقت می‌دونی چه جوابی بهم داد؟» وحید در حالی که همچنان با چشم‌های ریز شده زیرنویس شبکه خبر را می‌خواند، گفت: «اوهوم». مژگان گفت: «تو از کجا می‌دونی چه جوابی بهم داد؟» وحید که انگار تازه از خواب بیدار شده بود، گفت: «هان؟ چی داشتی می‌گفتی؟!» مژگان که حرصش گرفته بود، گفت: «اصلا به حرف‌های من گوش نمی‌کردی؟» وحید گفت:« چرا بابا فهمیدم دوباره با یکی دیگه دعوات شده، تو هم که همش با همه دعوات میشه!» مژگان لب پایینش را با دندان‌هایش گزید و جواب داد: «تقصیر منه که با تو درددل می‌کنم، اصلا نمیشه با تو حرف زد. بشین اخبارت رو نگاه کن!» بعد رفت به آشپزخانه و شروع کرد به شستن ظرف‌ها، در حالی که اشک، آرام از چشم‌هایش فرو می‌ریخت.

 

 

مخاطب عزیز، اولین نکته مثبتی که در مشکل شما وجود دارد اعتراف صادقانه شما به دل پاکی همسرتان است که بسیار قابل تحسین است و نشان می‌دهد همسر شما رفتار غیر اخلاقی نداشته و این مشکل صرفا یک حساسیت ذهنی در شماست که بهتر است، رفع شود. نکته دوم، آگاهی شما به مشکل خودتان است. برخی افراد متاسفانه با قضاوت شتاب زده و البته بدبینانه، سعی در درست دانستن برداشت‌های خود دارند و در مقابل آگاهی یافتن به این سوء برداشت‌ها مقاومت نشان می‌دهند اما این که شما خود اقدام به دریافت کمک کرده‌اید و به دنبال رهایی از چنین احساسات آزار دهنده‌ای هستید، نشان دهنده آگاهی و بینش شما در زندگی‌مشترک است.

  علت حساسیت‌هایتان را بشناسید

درباره علل این‌گونه حساسیت‌ها می‌توان به شیوه‌های فرزندپروری و خاطرات کودکی و نوجوانی اشاره کرد. والدینی که زمینه‌های بدبینی یا بی‌اعتمادی را به دیگران با ایجادترس یا سبک دلبستگی ناایمن در فرزندان ایجاد می‌کنند، با تبعات یا پیامدهای منفی آن به خصوص در ازدواج فرزندان خود مواجه می‌شوند. همچنین مشاهده مشاجرات والدین یا پیمان‌شکنی یکی از والدین هم می‌تواند ذهن ما را به شریک زندگی حساس کند. در آخر، تجربه قبلی شکست عاطفی در فرد یا ازدواج از طریق ارتباط قبل از ازدواج هم می‌تواند زمینه‌ساز افکار حساسیت برانگیز در این زمینه باشد.

  چه باید کرد؟

بهتر است در ابتدا برای رهایی از این احساسات دردناک بدانید که این‌ها یک سری افکار منفی هستند که واقعیت ندارند و تنها پذیرش این افکار به شما کمک می‌کند تا کمتر به آن‌ها بها بدهید یا از آن‌ها فرار کنید. مثلا یکی از راه‌های تشخیص افکار این است زمانی که افکار دردناک و حساسیت‌زا به سراغ‌تان می‌آید، تنها به اول افکار خود این عبارت را اضافه کنید که«الان متوجه شدم دارم فکر می‌کنم که ....» و فکر خود را بنویسید تا به مرور متوجه شوید شما تحت تاثیر افکار قرار دارید نه واقعیت. همچنین به بررسی سود و زیان این حساسیت‌ها بپردازید. آسیب‌هایی را که در بالا ذکر شد، در یک ستون و فواید آن را در ستون دیگر قید کنید و به محاسبه آن دو بپردازید. آیا این همه آسیب ارزش دارد تا به حساسیت خود ادامه دهید؟!

  از کنکاش بیش از حد بپرهیزید

روشی که شما همسرتان را در روابط با دیگران محدود کرده‌اید آیا در رفع حساسیت و ایجاد احساس آرامش شما موثر بوده است؟ یا حساسیت شما روز به روز بیشتر شده و ناامنی بیشتری پیدا کرده‌اید؟! بنابراین تلاش کنید به ریشه‌های این حساسیت که در بالا ذکر شد، پی ببرید و آن‌ها را رفع کنید. در ضمن و تا حد امکان از کنکاش و تعقیب رفتارها، مکالمات و روابط همسرتان پرهیز کنید.

 

  نیازی اساسی به تفریح

از منظر روان شناسی، نیاز به تفریح و خودانگیختگی، یکی از نیازهای اساسی انسان‌هاست نه یک فعالیت حاشیه‌ای و بی‌فایده. سفر می‌تواند این نیاز را به طور سالم تامین کند. فراموش نکنید برای دست‌یابی به فواید سفر، نیازی نیست یک سفر طولانی مدت را برنامه‌ریزی کنید، سفری یکی دو روزه، به یک جای نزدیک هم می‌تواند فواید زیادی برای شما داشته باشد.

  دور شدن از استرس‌ها

سفر، شما را موقتا از استرس‌ها و مشکلات زندگی دور می‌کند. این فاصله‌گیری موقتی فواید زیادی دارد، از جمله این که باعث می‌شود شما به دیدگاه جامع‌تری درباره زندگی و مشکلات دست یابید و پس از بازگشت از سفر با انرژی مضاعف و در آرامش به حل مشکلات و مسائل بپردازید. سفر ذهن شما را تازه و از بند راه‌حل‌های قدیمی و تکراری رها می‌کند.

  بالا بردن انعطاف‌پذیری

شرایط زندگی در سفر با زندگی روزمره متفاوت است و آدم‌ها باید به صورت انعطاف‌پذیر خود را با این شرایط خاص سازگار کنند و از عادت‌های زندگی روزمره حداقل به صورت موقت دست بردارند. در سفر، سطح تحمل و پذیرش افراد بیشتر می‌شود.

  افزایش اعتماد به نفس

همان‌طور که گفتیم سفر یک شرایط متفاوت از زندگی روزمره است. در سفر هرچند کوتاه مدت، اتفاقات غیرمترقبه‌ای ممکن است پیش بیاید که نیازمند مدیریت است. مدیریت اتفاقات و ماجراجویی‌های کوچک و بزرگ در سفر باعث می‌شود میزان اعتماد شما به توانایی‌های خودتان بیشتر شود و اعتماد به نفس‌تان افزایش پیدا کند. سفر تمرین خوبی است برای رشد بسیاری از مهارت‌ها از جمله مهارت حل مسئله، ارتباط موثر، همکاری با دیگران، کار گروهی و غیره؛ همه این‌ها در نهایت اعتماد به نفس شما را افزایش می‌دهد.

  افزایش هیجانات مثبت

اغلب افراد تصور می‌کنند برای سفر رفتن، آدم باید حال و حوصله داشته باشد؛ در حالی که این سفر است که حال و حوصله را به آدم‌ها برمی‌گرداند. پس اگر مدت‌هاست دچار بی‌حوصلگی و هیجانات منفی دیگر هستید، شروع کنید به برنامه‌ریزی برای یک سفر لذت‌بخش حتی یکی دو روزه. سفر شما را از مسیر روزمرگی خارج می‌کند. دیدن مکان‌های تازه، آدم‌های متفاوت، امتحان کردن غذاهای متفاوت، گشت و گذار در طبیعت یا یک شهر جدید، همگی می‌تواند کسالت و بی‌حوصلگی شما را از بین ببرد و تجربه هیجانات شادی، لذت و آرامش را جایگزین کند.