دوستان خوبم تا حالا شده آرزو کنید که ای کاش بزرگ بودید. بهمن کوچولو پسری بود که دوست داشت زودتر بزرگ شود. یک روز صبح وقتی از خواب بیدار شد و خودش را در آینه دید با خودش فکر کرد برای تندتند بزرگ شدن چه کاری میتواند انجام دهد و بعد به نظرش یک راه خوب پیدا کرد. اگر دوست دارید عاقبت کارهای بهمن کوچولو برای رسیدن به آرزویش را بدانید پیشنهاد میکنم، کتاب «آدم کوچک و خوابهای بزرگ» را بخوانید.
این کتاب را که «محمد هادی محمدی» نوشته و «پرستو حقی» تصویرگری کرده، مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان برای شما عزیزان سالهای اول دبستان و کوچک تر به چاپ رسانده است.
برشی از کتاب
بهمن کوچولو خواب میدید که بزرگ شده است، آدمی بزرگ، خیلی بزرگ. قدش از درخت انجیر بلندتر شده بود. دهانش را که باز میکرد، انجیرهای زرد با لبهای سرخ در آن میرفتند. چه انجیرهای خوشمزه ای! چه خواب شیرینی، شیرینتر از انجیرهای خندان! بهمن دیگر کوچولو نبود. غمگین هم نبود. چون کسی نبود به او بگوید: بهمن کوچولو!