محوری
تعداد بازدید : 50
سراب موفقیت با حکمهای کلی
بررسی منتقدانه نسخهپیچیهای خواندنی، دیدنی و انجامدادنی برای پیشرفت که فردیت مخاطبانشان را نادیده میگیرند
نویسنده : الهه توانا | روزنامه نگار
هر طرف سر میچرخانی، یک نفر نسخه سعادت به دست، منتظر است که راه درست را بهت نشان بدهد. یکی فهرست 100فیلم به دستت میدهد که اگر تا قبل از مرگ نبینی، ناکام از دنیا رفتهای و دیگری 10هدف برایت تعیین میکند. یکی بهت میگوید تا قبل از 30سالگی اگر طبق فلان فهرست عمل نکنی، 30سالهای مغبون خواهی بود و آن یکی یک بغل کتاب بهت توصیه میکند و اصرار دارد که تا پیش از مردن آنها را بخوانی. مشابه این نسخهپیچیها را در روزنامهها، مجلات و صفحات مجازی فراوان دیدهاید. شاید هم تصمیم گرفته باشید چند تاییشان را روی آینه اتاق بچسبانید و از شنبه نیامدنی شروع کنید به عمل کردن طبق آنها. اگر احساس میکنید این حکمهای کلی به شما برای انجام کاری خاص فشار میآورند، میخواهم بهتان بگویم که اصلا لازم نیست جدیشان بگیرید. اما چرا؟
یکی برای همه؟
بارزترین ضعف این نسخهپیچیها، کلی بودنشان است. در همه آنها، مخاطب عضو یک گروهِ همگن با علایق، باورها و سلیقه مشترک فرض میشود که ترجیح و نظر شخصیاش را تعلیق میکند تا به او گفته شود «باید» از چه چیزی خوشش بیاید و چه کاری به نفعش است. بنا به توصیه این فهرستها شما باید فلان کتاب را بخوانید چون همه خواندهاند و مهم نیست چند سالهاید، قبلا چه کتابهایی خواندهاید و چقدر از نظر ذهنی آمادگی مواجهه با محتوای آن را دارید. در واقع زمان و هزینهتان را صرف دستورالعملی میکنید که شما را نه به عنوان یک شخص بلکه بهعنوان جزئی از یک کلِ یکپارچه میبیند. اگر این فهرستها را صرفا یک پیشنهاد میبینید، جای نگرانی ندارد ولی اگر معتقدید که توصیههایشان احکامی تخطیناپذیرند، باید در نوع مواجههتان با آنها تجدیدنظر کنید.
کی به کیه؟
حالا هر کسی که در فضای مجازی تعداد قابل توجهی دنبال کننده دارد، فکر میکند صلاحیت حکم صادرکردن در همه زمینهها را پیدا کرده است. آن چه ماجرا را پیچیده میکند آن است که ما معمولا تمایل داریم افراد را شبیه یک پکیج ببینیم. یعنی مثلا اگر کسی را به عنوان یک بلاگر زیبایی موفق میشناسیم، تمایل داریم توصیههای او درباره سبک زندگی را هم صادق بدانیم. غافل از این که هرکس در هر موقعیتی، فقط میتواند تجربه شخصی خودش را روایت کند؛ تجربهای که لزوما قابل تعمیم نیست. حالا وقتی کسی صرفا با تکیه بر شهرتش به ما میگوید مثلا تا قبل از 30سالگی باید فلان کارها را انجام بدهیم و ما این توصیه را جدی میگیریم، چه اتفاقی میافتد؟ خودمان را به پیش رفتن طبق برنامهای وادار میکنیم که شرایط اجتماعی، اقتصادی، پیشینه خانوادگی، ارزشی و ویژگیهای شخصیتی ما در آن لحاظ نشده است؛ اگر از عهدهاش برنیاییم، خودمان را سرزنش میکنیم و حتی ممکن است احساس بیکفایتی داشته باشیم.
کجا دنبال راهنما بگردیم؟
شاید بپرسید «پس طبق چه معیاری عمل کنیم؟» و توضیح بدهید که فرصت محدود ما برای زندگی بهمان امکان نمیدهد که همه گزینههای موجود را شخصا امتحان کنیم. دقیقا به دلیل همین فرصت محدود است که نباید خودمان را به دست دیگران بسپاریم و گستره انتخابهایمان را با خطکش آنها ببندیم. مسیر شخصی شما که با آزمونوخطا شکل میگیرد، از راهنمای میانبری که حاضر وآماده دراختیارتان قرار میگیرد ولی فردیت شما در آن نقشی ندارد، ارزشمندتر و مفیدتر است. لازمهاش این است که برای شناختن خودتان زمان بگذارید؛ گزینههای پیشِ رو را به عنوان پیشنهاد ببینید نه دستورالعمل؛ و تحت تأثیر ادبیات مقهورکننده نسخهپیچها قرار نگیرید که بهتان میگویند اگر سلیقه و روال زندگیتان فلان نباشد، جزو بهمان گروه محسوب نمیشوید. یکی از دلایلی که احکام کلی را برای ما جذاب میکند، احتمالا این است که از اشتباه کردن میترسیم و دوست داریم طبق الگویی از پیش تضمین شده پیش برویم. بالاتر قبلا گفتیم که این تضمین، چیزی بیش از یک ادعا نیست به این دلیل که فردیت در آن لحاظ نشده است. درباره ترس از شکست هم لازم است این نکته را یادآوری کنیم که اشتباه، علاوه بر هزینه، فایده هم دارد. ما از دل تصمیمات اشتباه و انتخاب های غلط، مفهوم «درست» را یاد میگیریم. درواقع مسئله این است که پیش از چسباندن توصیههای کلی به آینه اتاق، از خودمان بپرسیم که پیروی از آنها، راهی است برای فرار از دشواری انتخاب یا صرفا شروعی است برای پیدا کردن مسیر علاقه، اهداف و ارزشهای شخصی؟