مهدیس دایی داووداینا
طنزپرداز
ضمن عرض سلام و خداقوت، امروز قراره به یکی از حساسترین مشاغل بپردازیم که در آن دقت و نازکبینی، شاخص حرفهای بودن است؛ خانمی که برای نظافت میاد خونهمون. شغل این خانم اینجوریه که فقط میاد ببینه!
مثلا مامانم هر سه ثانیه یک بار ازش میپرسه خاکها رو میبینی؟ این تار عنکبوتها نتیجه از زیر کار در رفتنهای دخترمه، میبینیشون؟ و خب اون خانم حتی اگر نبینه هم می ره عینکش رو میزنه به چشمش، بعد سرش رو به نشونه تایید تکون میده و من برای توبیخ به دادگاه احضار میشم.
بعد نوبت میرسه به تغییر دکوراسیون. مراحل این کار اینجوریه که هی چیدمان وسایل مختلف رو تغییر می دن، باز یکیشون میشینه رو یک مبل و اون یکی میپرسه تغییر رو میبینی؟ و اگر تغییر ملموس و چشمگیر نباشه دوباره همهچیز از اول شروع می شه! یا مثلا کافیه یک عمل ناشایست از من سربزنه، ازش با استفهام انکاری میپرسه نمیبینیش؟! یا این آخر وعاقبت بچه بزرگ کردنه، ببین!
نکته بعدی در باره وسایلی هست که اهل خونه روشون تعصب دارن. مثلا مامانم میپرسه این آینه شمعدونی که سر عقد خانواده برادرزاده عروس عمو جوادم اینا آوردن، از اونجا دید داره؟ و قاعدتا اگر نداشته باشه دوباره همه چی از اول!
خلاصه اینجوریه که قدرت بینایی این بنده خدا هربار که برای کمک تو نظافت میاد خونه ما مورد چالش قرار میگیره و وظیفه ما ایجاب میکنه پیگیر بالارفتن نمره چشمش باشیم. البته قبلا هر جلسه با آبهویج ازش پذیرایی میکردیم که الان بهخاطر بالارفتن قیمت صیفیجات، سبد اقتصادی خانواده زیر بارش نمیره!