پرونده
تعداد بازدید : 93
دروازه بانی، جبهه، جانبازی و هواداری
گفتوگو با «عمو موسی»، جانباز قطع نخاعی و هوادار دوآتشه پرسپولیس درباره ورزشگاه رفتن، فرهنگ هواداری ماجرای جانبازی، بیماری اخیرش و ...
نویسنده : مجید حسین زاده | روزنامهنگار
تماشاگران فوتبال خیلی خوب او را یادشان هست، جانباز قطع نخاعی که هر هفته با ویلچر خودش را به ورزشگاه آزادی میرساند تا بازیهای تیم محبوبش را از نزدیک تماشا کند. اما هدفش فقط تماشای بازی و تشویق پرسپولیس نبود. عمو موسی کنار زمین بود تا خیلی چیزها را به ما یادآوری کند. «موسی سلامت» کمتر از یک ماه پیش به دلیل جراحات ناشی از جانبازی در بیمارستان بستری شد و این روزها، مرخص شده و حالش بهتر است. به بهانه ترخیص این مرد دوست داشتنی از بیمارستان، در پرونده امروز زندگی سلام به سراغ او رفتیم تا برای ما از دلتنگیهایش برای رفتن به ورزشگاه، هدفش از این کار، خاطراتش از کَلکَل استقلالیها و پرسپولیسیها در جبهه و ... بگوید. عمو موسی با 70 درصد جانبازی، ناشنوا هم هست بنابراین برای انجام این گفتوگو از «محمد استری»، پرستارش کمک گرفتیم.
در سردخانه جبهه، زنده شدم!
موسی سلامت متولد 1333 با شروع جنگ ایران وعراق در قالب نیروهای بسیج مردمی با تیپ 27 محمد رسول ا... (ص) عازم جبهه حق علیه باطل شده است. او درباره ماجرای جانباز شدنش میگوید: «چون به زبان عربی مسلط هستم، در جبهه مسئول جمعآوری اطلاعات و شناسایی قبل از عملیات هم بودم. سال 1361 وقتی 28 ساله بودم در ماموریت شناسایی قبل از عملیات مسلم بن عقیل به همراه 4 رزمنده دیگر، اسیر اما موفق شدیم از دستشان فرار کنیم که در تعقیب و گریز نیروهای عراقی، ما را به رگبار وحشتناکی بستند. شدت جراحات به حدی بود که امدادگران تصور کردند من هم مثل دیگر همرزمانم شهید شدم و مرا به سردخانه بردند اما با خواست خدا پس از 24 ساعت، پزشکان با دیدن علایم حیاتی، من را به اتاق عمل منتقل کردند و دوباره زنده شدم». او درباره شهید همت هم میگوید: «همت را کسی نمیشناسد که چه کار کرد اما من سرباز او بودم و میشناختمش. او نه استراحت داشت نه خواب، اسمش فرمانده بود و باید در پایگاه مینشست و دستور میداد اما هیچوقت این طور نبود، همیشه روی موتور مینشست و هر لحظه به بچهها سر میزد.»
بیماری اخیرم به دلیل بسته شدن ورزشگاهها بود
«بیماری اخیرم که باعث شد در بیمارستان بستری شوم، به این دلیل بود که خیلی وقت است در خانه ماندم، ورزشگاه هم راهم نمیدهند. مدام روی تخت بودم و فکرم به شدت مشغول شده و روی روانم هم تاثیر گذاشته است». او ادامه میدهد: «قبلا به صورت مرتب میرفتم ورزشگاه، هم سرگرم می شدم و هم بیماریام را فراموش می کردم. نمیگویم بیمار نمیشدم و درد نداشتم ولی فراموش میکردم. الان شما اگر پای من را ببینید، تمام آن به خاطر فشار بالا زخم شده است، پشتم زخم است اما اهمیت نمیدادم چون عاشق پرسپولیس و فوتبال هستم. در ضمن به هیچ کس هم نمیگویم که چه مشکلاتی دارم، دوست ندارم درباره این چیزها حرف بزنم. این بیماری آخری، انسداد روده بود، رودهام بسته شد و خیلی فوری باید عمل می شدم که پزشکان میگفتند بسیار هم خطرناک است. در عمل، رودهام را چون عفونت کرده بود، بریدند، الان گفتند 2 ماه نباید هیچ جایی بروم و اکنون بیش از یک ماه گذشته.»
تماشای فوتبال از تلویزیون دلچسب نیست
عمو موسی در پاسخ به این سوال که آیا تماشای بازیها از تلویزیون دلچسب است؟ میگوید: «به دلیل شرایط کرونایی دیگر تماشاگران و از جمله من را به ورزشگاه راه نمیدهند. تماشای بازیهای فوتبال در ورزشگاه با دیدن آن از طریق تلویزیون خیلی فرق میکند. تماشای فوتبال در این حالت، دلچسب نیست. در ضمن، من از طریق رفتن به ورزشگاه میخواستم یاد و فرهنگ شهدا را زنده نگه دارم به خصوص برای جوانها. من فقط برای تماشای بازیها به ورزشگاه نمیرفتم. من این جا تنهایی در خانه دلم میگیرد. وقتی ورزشگاه میرفتم، دلم باز می شد. تماشاگران هم من را میدیدند، همیشه عکس شهدا هم همراهم بود، هم مردم میدیدند، هم بازیکنان و هم مسئولان».
مثل پرنده در قفسم
او درباره هدفش از حضور در ورزشگاه آزادی میگوید: «یک جانباز قطع نخاعی در اتاق شبیه یک پرنده در قفس است. وقتی میرود بیرون مثل این است که از قفس بیرون پریده. بنابراین هم دلش باز میشود، هم خودش را به دیگران نشان وهم روحیه و راه شهدا را ادامه میدهد و از این طریق، توجه جوانان را به خودش جلب میکند. هدف من همین است که راه شهدا را ادامه بدهم. من نباید فقط روی تختم بخوابم، باید کاری کنم تا شهدا را خوشحال کنم. میخواهم حقوقی که میگیرم حلال باشد، نمیخواهم بیتالمال را با خوابیدن و استراحت روی تخت هدر بدهم».
امسال پرسپولیس را دارنداذیت میکنند
«عمو موسی» درباره شرایط تیم محبوبش در این فصل هم میگوید: «همه دارند میبینند دیگر، امسال پرسپولیس را خیلی دارند اذیت میکنند چون 5 دوره پیاپی قهرمان شده و چند بار فینال آسیا رفته، تصمیم گرفتهاند تا این تیم را تضعیف کنند. دورهای که آقای برانکو بود، تیم خیلی بهتر بود چون هم بازیکنان بهتر و با تکنیکتری داشتیم که الان بیشترشان لژیونر شدند و هم تیم شادابتر بود. البته الان هم اگر پرسپولیس به خودش بیاید، تا پایان فصل وقت زیاد است و میتوانیم خیلی امتیاز بگیریم.»
یک عده فوتبال را آلوده کردهاند
این جانباز درباره وضعیت فرهنگی ورزشگاهها هم گلایههایی دارد و میگوید: «باید فرهنگ سازی بشود برای تماشاگرهای همه تیمها. این مسئله فقط مشکل استقلال و پرسپولیس نیست. کُری بخوانند، از نظر من عیبی ندارد اما گاهی تماشاگرها یک سری رفتارها از خودشان نشان میدهند مثل فحاشی ناموسی که خیلی زشت است برای فوتبال ما. همین کانون هواداران و لیدرها نقش بسیار مهم و پررنگی برای این فرهنگ سازی دارند که خدای نکرده تماشاگر در ورزشگاه، فحش یا ناسزایی به مربی، بازیکن، داور و ... ندهد. مقصر صداوسیما هم هست که به تماشاگرها یاد نمیدهد که در ورزشگاه باید چه کار کنند. مقصر خود باشگاهها هم هستند، هم پرسپولیس، هم استقلال. این پولهایی که 40 سال است از دولت و بیتالمال میگیرند، باید در آینده جواب بدهند که چرا نتوانستند جوانان را تربیت کنند تا رفتار اسلامی در ورزشگاه از خودشان نشان دهند؟ البته یک عده منفعت طلب هم هستند که شرطبندی و حرامخواری می کنند و فوتبال را آلوده کردند. به من هم توهین کردند اما به خاطر خدا، همه را بخشیدم.»
در کودکی دروازهبان بودم
او درباره ماجرای تبدیل شدنش به یک طرفدار پرسپولیس میگوید: «از بچگی طرفدار پرسپولیس بودم. روحیه ورزشکاری داشتم، دروازهبان بودم، خوب هم توپ میگرفتم. کمکم به تیم سرخپوش پایتخت علاقه مند شدم به خاطر بازی پاک و جذابشان، این که مردانه بازی میکنند. بازیکنانی که بیشتر دوست داشتم پروین، دایی، کریمی و استیلی بودند که بازیشان خیلی زیبا بود».
رزمنده استقلالی به اسیر عراقی، شعار فوتبالی یاد داده بود!
از عمو موسی میپرسم که آیا در جبهه هم کَلکَل استقلال و پرسپولیسی داشتند یا نه؟ که میگوید: «حقیقتش را بخواهید در جبهه وقت زیادی نداشتیم که بخواهیم درباره چنین مسائلی صحبت یا به قول امروزیها کلکل کنیم. حالا یک خاطره هم بگویم درباره کلکل. یکی از این برادرها در جبهه بود، هر وقت من را میدید میگفت بازیکنانتان تکنیکی نیستند، درباره بازیکنانمان بدگویی میکرد و ...، بعدش قهر که نه ولی یک حالت کدورتی بین ما به وجود آمد. دیدم یک مدتی ازش خبری نیست. گفتم سراغش را بگیرم، ببینم این کجا رفته، لااقل از او حلالیت بطلبم، شاید شهید شده و .. . یک روز در سنگر نشسته بود، دیدم بیرون از سنگر یک صدای عجیبوغریبی میآید. آمدم بیرون، دیدم این برادر رفته بود و اسیر عراقی گرفته بود و برای دلجویی از من به او یاد داده بود که با همان لهجه عراقی بگوید: «پرسپولیس سرور استقلاله!»، تعجب کرده بودم و آن قدر خندهام گرفته بود که آشتی کردیم. آن زمان این جوری بودیم نه مثل بعضی طرفدارهای امروزی».
مردم احوالپرسم بودند اما بازیکنان و مسئولان نه
از او میپرسم آیا این روزها کسی به او سر میزند تا حالش را بپرسد که می گوید: «در این مدت هیچ کدام از بازیکنان، مسئولان باشگاه و ... سراغم را نگرفتند، حالم را نپرسیدند، به جز هوادارها که از طریق فضای مجازی مثل اینستاگرام، واتساپ و تلگرام حالم را میپرسیدند و پیام میدادند اما از بازیکنان، هیچ کدام به ملاقاتم نیامدند. قبلا زمان حبیب کاشانی، سردار رویانیان و ... خودشان و بازیکنان به دیدنم میآمدند و عکسهایشان هم هست، من هر حرفی میزنم با سند است ولی از زمان کرونا، کسی به دیدنم نیامده است.»
دلم برای امام رضا(ع)
خیلی تنگ شده است
عمو موسی به عنوان سخن پایانی در گفت و گو با ما میگوید: «دلم برای امام رضا(ع) و زیارتش هم خیلی تنگ شده است. اگر شرایطش فراهم شود تا دوباره به پابوسی آقا امامرضا(ع) بیایم، خیلی خوشحال میشوم. امام رضا(ع) عشق است. دلم برای پسر شهید سردار نورعلی شوشتری هم خیلی تنگ شده، اگر بتوانم او را هم ملاقات کنم، خیلی دوست دارم.»