
اینطورکی
تعداد بازدید : 24
رازهات رو به دوستان صمیمیت نگو
دانیال دایی داووداینا
طنزپرداز
نمیدونم چرا وقتی از حمام میام بیرون احساس فیلسوف یا شاعر بودن دارم، یعنی همینطور الکی دوست دارم با حوله روبدوشامبری بشینم یه گوشه، خیره بشم به کنج دیوار، چشمهام رو تنگ کنم، ژست تفکر بگیرم و درباره چیستی کائنات فکر کنم. البته تو این تاملات فلسفی به نتایج جالبی هم رسیدم. مثلاً میدونستین چرا وقتی یکی غصه میخوره، بهش میگیم: «غصه نخور»؟ چون فکر میکنه باید غصه بخوره، اما از شانس خوبش ما کنار هستیم و بهش میگیم نباید غصه بخوره. فقط نمیدونم طرف چرا معمولاً متقاعد نمیشه و بازم غصه میخوره. خب بخور بدبخت. من راهحل نهایی گذاشتم پیش پات، نخواستی بهش عمل کنی. یکی دیگه از دستاوردهای فلسفی من موقع فکر کردن اینه که ما اشتباهی به کره زمین می گیم کره خاکی، آخه 70 درصد کره زمین رو آب تشکیل داده، بعد اون 30 درصد خشکی هم دیگه خاکی نیست، آسفالت شده. چرا خاکی؟ اگه من بعد از حمام فیلسوف نمیشدم میخواستین چیکار کنین؟ اما کشف آخرم. میدونین چرا رفقای خیلی صمیمی که رازهای همو می دونن با هم قهر نمیکنن؟ چون خیلی بهرفاقت اهمیت میدن؟ نه بابا. چون خیلی از هم آتو دارن. ریسک نمیکنن باهم قهر کنن. فکر کردین که چی پس؟