مرجان دهقان | عکاس
گالری دوربین را باز و هر چه عکسها را رد میکنید به عکس بعد نمیرسید! آنقدر از یک قاب عکس مشابه و تکراری گرفتید که حوصلهتان سر میرود. اگر بخواهید همه شاتهای تکراریتان را ببینید، حتما خوابتان میبرد. حتی حوصله ندارید از بینشان یکی را انتخاب کنید که بهتر شده است. با یک نگاه کلی به مجموعه عکسهایتان میفهمید این کار را زیاد تکرار کردهاید. حافظه دوربینتان پر شده است از عکسهایی که بیشترشان دور ریختنی هستند. معمولا هم انگیزه و انرژی سروسامان دادن به آن ها را ندارید. آرشیو هر عکاس به او نشان میدهد که چقدر در کارش حرفهای شده است. وقتی یاد بگیرید با کمترین شات بهترین قاب را ثبت کنید، قدم بزرگی به سمت حرفهای شدن برداشتهاید.
تکرار در تکرار
زاویه دید مهمترین دارایی یک عکاس است. فرقی نمیکند چه ابزاری در اختیار دارید یا چقدر دوره عکاسی دیدهاید. اگر زاویه دید خودتان را پیدا کنید، دو- هیچ از دیگران جلو هستید. وقتی در برابر یک سوژه گیجوگم فقط شات میزنید، یعنی تحتتأثیر دلیل ناکافی قرار گرفتهاید. ممکن است آن سوژه واقعا یک شاهکار باشد ولی احتمالا ثبت خوبی از آن نخواهید داشت. مگر اینکه شانس یارتان باشد که در اینصورت هم تضمینی برای تکرار شدنش وجود ندارد. پس بهتر است به جای بختآزمایی، چند دقیقه جلوی سوژه تأمل کنید. از خودتان بپرسید چه چیزی شما را به فکر ثبت عکس انداخته است؟ گاهی فقط جماعت دوربین به دست اطراف سوژه، محرک عکاسی هستند. یک عکاس حرفهای اما معمولا تحت تأثیر دیگران قرار نمیگیرد. او متکی به زاویه دید خودش است که از اندیشهاش سرچشمه میگیرد. اگر چندین عکاس را در برابر سوژهای یکسان قرار بدهید، احتمالا نتیجه عکس هیچکدامشان مشابه دیگری نیست. یک عکاس مستند در کشتارگاه همهچیز را همان طور میبیند که هست. عکسهای دوربین اش احتمالا قصابانی را نمایش میدهد که در حال شقه کردن گوشت هستند. کسیکه نگاه شاعرانهای به اطرافش دارد برداشت اش از محیط این نیست. او احتمالا نگاه لطیفی از خون ماسیده شده در کشتارگاه و حیوانهای بیجان آن ارائه میدهد. فردیت هر عکاسِ تأثیرگذاری، شبیه لباس تن سوژهاش میشود بهطوریکه با کمی شناخت بهمرور میتوانید تشخیص بدهید که عکاس یک عکس چه کسی است.
مرور عکس
برای تمرین شروع به عکس دیدن کنید. در برابر هر عکس از خودتان بپرسید چه چیزی میبینید؟ کدام قسمت عکس به نظرتان جذاب شده و کجا آنطور که باید درنیامده است؟ اگر شما قرار بود آن عکس را بگیرید، چگونه ثبتش میکردید؟ وقتی با عکسی مواجه میشوید که زود از آن میگذرید، برگردید و به روند سوال و جوابتان ادامه بدهید. از خودتان بپرسید چرا این عکس به نظرتان کسل کننده است. شاید شبیه آن را صدجای دیگر دیدهاید که چشمتان حاضر به تحمل آن نیست. هرچه عکسهای بیشتری ببینید، بیشتر متوجه میشوید که تا عکسی زاویه دید منحصر به فرد و درستی از سوژه ارائه ندهد، میخکوبتان نمیکند. تمرین دوم مرور عکسهای تکراری خودتان است. یکییکی و با دقت نگاهشان کنید. سعی کنید به یاد بیاورید که موقع ثبتشان به چه چیزی فکر میکردید. بعد از بینشان بهترین قاب را انتخاب کنید. در عکسها ریز شوید و ببینید چه تفاوتی باعث شده است که آن قاب بهنظرتان بهترین باشد. شاید هم هیچکدامشان راضیتان نکند. از خودتان بپرسید اگر دوباره شانس مواجه شدن با سوژه را داشتید، این بار چطور ثبتش میکردید؟