
داستانک
تعداد بازدید : 27
بدبخت شدن با عضو گروه 99 شدن!
پادشاهی دید که خدمتکاری بسیار شاد است. از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت: «قربان همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم.» پادشاه موضوع را به وزیر گفت. وزیر هم گفت: «قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست، بدان جهت شاد است.» پادشاه پرسید: «گروه ۹۹ دیگر چیست؟» وزیر گفت: «قربان یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلوی خانه وی قرار دهید» و چنین هم شد. خدمتکار وقتی به خانه برگشت، با دیدن کیسه و سکه ها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد. ۹۹ سکه؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا۱۰۰ تا نیست! همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود. او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند. او از صبح تا شب سخت کار می کرد و دیگر خوشحال نبود. وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت، گفت: قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گروه کسانی هستند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند.