روایت دلتنگی و چشمانتظاری
گفتوگو با مسئول یک خانه سالمندان درباره چالشها و ماجراهای شنیدنیاش از دغدغهها و مسائل کمتر شنیده شده مددجویان
نویسنده : فاطمه قاسمی | روزنامهنگار
خانههای نگهداری سالمندان جایی برای آرامش پدران و مادران بیادعایی است که به هر علتی خودشان یا اطرافیانشان این محیط را برای زندگی انتخاب میکنند و تنها دلخوشند به دیداری کوتاه با عزیزانشان. با همه تلاشی که کادر زحمتکش برای نگهداری از این مددجویان سالمند انجام میدهند، همچنان آنها خانه خودشان را میخواهند و این خواسته را در هر گوشی که بیابند زمزمه میکنند. این بیمیلی برای ماندن در جاییکه بهسختی به آن احساس تعلق پیدا میکنند طبیعی است چون سالمندان در فرهنگ ما از منزلت بالایی برخوردارند و احترامشان بهعنوان بزرگترهای خانواده و جامعه، همواره در آموزههای فرهنگی ایرانی و اسلامی مورد تأکید بوده است. در ادامه با گفتوگوی خواندنی و قابل تامل ما با یکی از مدیران سرای سالمندان درباره دغدغهها و نگرانیهای این عزیزان و همچنین چالشهای این مراکز در دوران کرونا همراه باشید.
سالمندان حاضر در این جا دو دسته اند
«علیرضا دانایی» 30ساله و مجرد، مدیر موفق یک آسایشگاه سالمندان است که از همان ابتدای راهاندازی این مرکز، دوشادوش مادر و پدرش که مدیران این مرکز بودهاند، قدم در این راه پرچالش گذاشته است. او درباره افراد حاضر در خانه سالمندان میگوید: «سالمندان دو دستهاند؛ عدهای با خواسته خود به دلیل کهولت سن، بیماری، تنهایی و معلولیت جسمی به این مراکز مراجعه میکنند. در مقابل، سالمندانی هستند که طبیعتا تمایلی به زندگی و ماندن در این مراکز ندارند اما به دلیل بیماری، ناتوانی یا کمتوانی در انجام امور روزمره و پرمشغله بودن اعضای خانواده به اجبار در این مراکز ساکن میشوند و خانواده شان هفتگی به آنها سر میزنند.»
از شهروند فرانسه تا ...
در ادامه، دانایی درباره قشرهایی که در این مرکز ساکن هستند این طور توضیح میدهد: «ما در این مرکز از سالمندی که شهروند فرانسه یا سرهنگ بازنشسته است داریم تا معلم یا سالمندانی که هیچفردی را ندارند و با معرفی سازمان بهزیستی عهدهدار مراقبتشان میشویم. برای برخی خانه سالمندان، تنها خانه امن و محل آسایش آنهاست. مثلا موردی داشتیم که هفتهها در زیرزمین خانهای بدون هیچ مراقبت بهداشتی رها و از آلودگی دچار عفونت شده بود. حتی مددجویی داشتیم که خودرو داشت و غالبا برای کارهای شخصی خارج از مرکز بود و فقط برای خواب و استراحت به مرکز مراجعه میکرد.»
برای دیدن خانواده، دل توی دلشان نیست
ذوق و شوق دیدار با خانواده، سالمندان را شاداب میکند. آقای دانایی بیشتر توضیح میدهد: «وقتی خبر میدهیم که قرار است بچهها به دیدنشان بیایند از روز قبل برای دیدار با پاره تنشان بهشدت بیقرار میشوند. دایم به ما سفارش میکنند اگر پسرم یا دخترم آمد مبادا پشت در بماند. مراقب باشید خواب نمانم. حتی به ما سفارش میکنند که مثلا فلان قسمت حیاط را با فلان مدل صندلی برای خانوادهشان آماده کنیم. به تازگی موردی داشتیم که بچهها خیلی گرفتار و در شهر دیگر بودند و مدت طولانی بود که به مادرشان سر نزده بودند. مادر خیلی دلتنگ و به شدت عصبانی بود و دایم از بیمعرفتی بچههایش شکایت و بیتابی میکرد تا این که بالاخره دخترش به مادر سر زد و مادر انگار نه انگار که اینهمه مدت چه عذابی از دوریاش کشیده بود، با دیدن دختر لب به شکایت باز نکرد. جالب بود که به دخترش دایم سفارش میکرد مراقب باشد سرما نخورد یا موقع پایین رفتن از پلهها زمین نخورد و... دیدن این صحنهها برای همه ما خیلی سخت است».
کرونا و دلتنگی مددجوها
کرونا همه را تهدید کرد اما بیش از همه سایه آن بر سالمندان بهواسطه ضعف سیستم ایمنیشان و ابتلای آنها به بیماریهای زمینهای سنگینی می کند. آقای دانایی در اینباره میگوید: «یکی از غمانگیزترین مشکلات این عزیزان، اعمال محدودیت رفتوآمد خانوادهشان در این دوران است. با شروع کرونا درخصوص رفتوآمدها سختگیر شدیم. بعد از مدتی که تقریبا به شناخت کافی از این بیماری و روشهای پیشگیری از آن رسید ند به ما اجازه ملاقات بهصورت محدود وبا رعایت پروتکل ها داده شد. به این شکل که خانوادهها در فضای باز، با رعایت فاصله و استفاده از ماسک و گاهی حتی گان به ملاقات میآمدند. البته مددجو اصلا راضی به این نوع دیدار نیست، نوهها دوست دارند مادر بزرگ و پدر بزرگشان را بغل کنند و پدر و مادر اصرار دارند که سر و صورت بچهها را بوسه بزنند، اشک میریزند و بیتابی میکنند. با امید و قول و وعده سعی کردیم با این روزهای کرونایی کنار بیایند.»
روایتی شیرین از یک ترخیص موفق
ازدواج میتواند نسخه شفابخش روزهایی باشد که درد تنهایی به دردهای معمول پیری اضافه میشود. دانایی روایتی جالب در این باره دارد: «ما در عمر کاریمان همواره شاهد ازدواج بین سالمندان مرکز بودهایم، بهخصوص افرادی که دلیل آمدنشان به مرکز فقط تنهایی بوده است. آخرین مورد از این ترخیص زیبا از مرکز، مربوط به یک آقای بازنشسته بود که برای اقامت در این مرکز به ما مراجعه کرد. به روال کاری و معمول از او دلیل آمدن و تصمیمش را پرسیدیم که گفت خانه و امکانات راحتیام مهیاست، حتی توانایی لازم و کافی برای انجام امور شخصی و مراقبت از خودم را هم دارم و تنها مشکلم تنهایی است. مدتی در این مرکز اقامت داشت تا این که در یکی از برنامههای دید و بازدیدهای مددجوها با خانوادههایشان که در فضای باز مرکز برقرار بود، یکی از خانمهای مددجو که سالها همسرش فوت کرده بود و به دلایلی در مرکز زندگی میکرد، توجه این آقا را جلب کرد. خلاصه این که بچههای آقا از بچههای آن خانم، مادرشان را خواستگاری کردند و بیهیچ مشکل و حاشیهای این خانم و آقا از تنهایی درآمدند و برای شروع یک زندگی تازه از مرکز ما رفتند. البته هنوز به ما سر میزنند و ما از زندگی خوش آنها باخبریم. این مورد یکی از شیرینترین خاطرههای ما و یک ترخیص موفق برای مرکز ما بوده است.»
ضرورت نگهداری از سالمند در خانه خودش
«تعداد خانههای سالمندان آنقدر محدود است که ما نگران خالی ماندن تختهایمان نباشیم بنابراین جنبه اقتصادی این قضیه آنقدر برایمان کمرنگ میشود که از نظر اخلاقی، اقدامی برای ترغیب و تبلیغ این که سالمند را به هر ترتیبی راضی کنیم در مرکز بماند، نکنیم چون معتقدیم طرف مقابلمان نه یک شیء بلکه انسان است.» دانایی شرایط را اینگونه شرح میدهد: «اطرافیان سالمند برای این که بخواهند خودشان سالمند را از مجموعه خدمات ما بهرهمند کنند باید از چند مرکز مختلف مثل بیمارستان، مرکز فیزیوتراپی، درمانگاه و... کمک بگیرند، در حالی که در مرکز همه این خدمات بهصورت یکجا با تیمی حرفهای و با اخلاق و با امکانات آسایشی در اختیار سالمند است. اما به آنها یادآور میشویم که هیچ جا خانه خود سالمند نمیشود، حتی اگر قرار باشد سالمند با کمترین امکانات و خدمات در خانه و در کنار عزیزانش باشد. توصیه ما به سالمند و اطرافیانش، بودن در خانه است چون در هر صورت ما با همه تلاشی که میکنیم جوابگوی نیاز عاطفی مددجو نیستیم و احساس تعلق سالمند به خانه است.»