هرکس دوست و برادر خود را محرمانه موعظه کند، او را زینت بخشیده و چنانچه علنی باشد، سبب ننگ و تضعیف او شده است.
امام حسن عسکری(ع)
تحف العقول
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
استاد فاطمینیا درباره «تجسس» می فرمایند:
«تجسس هم بیارتباط با سوءظن نیست؛ و چه بسا گاهی سوءظن موجب تجسس میشود. بسیاری از سؤالات از افراد بیمورد است. تجسس و پیجویی در اعراض و احوال مردم صحیح نیست. در بسیاری از موارد باعث شرمندگی و خجالت مؤمنی میشود؛ و این بسیار زشت است! تجسس در احکام شرعی نیز صحیح نیست. مثلاً در اسلام، بازار مسلمانان و اشیای آنها محکوم به طهارت است و انسان حق ندارد در این باره تیزبینی کند. امام صادق(ع) فرمودند: «من میدانم که بسیاری از این قصابها بسما... نمیگویند؛ ولی من از آنها گوشت میخرم و میخورم!» درباره سوءظن و تجسس، یک تبصره وجود دارد و آن این است که: گاهی ممکن است تجسس و سوءظن، لازم و واجب باشد و آن در موردی است که احتمال خطر برای جمعی از مؤمنان یا مملکت اسلام وجود داشته باشد. در این موارد، به خصوص با وجود دشمنان فراوان مسلمین و حکومت اسلام و نقشههای منافقان و کفار، تجسس در مواردی لازم و واجب است. اینها جزو مستثنیات است.»
برگرفته از «نکتهها از گفتهها»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
از همان روزی که «شرلی» با حیله و نیرنگ ثروت شوهرش را بالا کشید، یقین داشت که شوهرش «چارلی» به فکر کشتن او و پس گرفتن ثروت خود، به عنوان «ارثیه همسر» است. به همین دلیل تمام اقدامات امنیتی را انجام می داد تا از شوهرش رو دست نخورد.آن روز وقتی «چارلی» دو فنجان قهوه را توی سینی گذاشت و به بالکن آمد تا در کنار زنش میل کند، «شرلی» طبق معمول و برای این که احتیاط را از دست ندهد، همین که شوهرش را فرستاد تا کمی شکر بیاورد، بلافاصله جای فنجان خودش و او را عوض و بعد با خیال راحت شروع به خوردن قهوه کرد.10 دقیقه بعد جنازه «شرلی» روی مبل افتاده بود. در همین حال «چارلی» داشت با خود فکر می کرد: «عجب ریسکی کردم. اگر شرلی امروز مثل همیشه فنجان مرا با خودش عوض نمی کرد، آن وقت من مرده بودم!»
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زندگی زیبا، ولی حق بیشتر
گر حقیقت تلخ، دوری بیشتر
سخت گرباشد جدایی، حرف نیست
لیک تنهایی از آن هم بیشتر
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
درمان کودک پرخاشگر با بزاق گرگ!
آدیتی سنترال- بعد از این که مشخص شد یک پزشک کلمبیایی برای درمان ناآرامی های یک کودک او را با بزاق گرگ درمان کرده است وی با اعتراضات گسترده مردمی مواجه شد. این کودک پنج ساله که در دو سالگی هدف حمله یک سگ گرگی قرار گرفته بود، دچار فوبیای سگ و گرگ شده بود. او شب ها نمی خوابید، چرا که می ترسید گرگ ها به او حمله کنند و به جای در آغوش گرفتن والدین اش، آن ها رو بو می کرد و مانند گرگ خرخر می کرد و بینی اش را به زمین می مالید. دکتر معالج او تصمیم گرفت تا با استفاده از مالیدن بزاق گرگ به بدن او درمانش کند. هر چند نتیجه این درمان عجیب، معجزه وار بوده است اما رسانه های محلی و مردم از این مرد به دلیل این درمان ناشایست شکایت کرده اند!
قایق اسباب بازی اقیانوس پیما
آدیتی سنترال- کودکان معمولا با کشتی های اسباب بازی شان در وان حمام بازی می کنند. اما دو برادر اسکاتلندی تصمیم گرفتند تا قایق اسباب بازی شان را به دریا بیندازند. آن ها هرگز فکرش را هم نمی کردند که کشتی کوچک آن ها یک سال روی آب ها دوام بیاورد و چندین اقیانوس و دریا را بپیماید. این کشتی هم اکنون در حال عبور از گویان در آمریکای جنوبی است!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
همه ما دوست داریم در عمرمان حداقل برای یک بار هم که شده در زمان سفر کنیم و به گذشته یا آینده برویم. احتمالا دوره تاریخی جذابی در ذهن شما هم باشد که همیشه فکر می کنید اگر روزی امکان سفر در زمان را داشتید، حتما به آن دوران سفر خواهید کرد.
در همین زمینه تفسیر نقاشی های باستانی و کنده کاری ها و مجسمه های قدیمی یکی از ضروری ترین کارهای باستان شناسان برای پی بردن به حقایق و پرده برداشتن از رازهای زندگی مردم دوران باستان است. یکی از شواهد سفر در زمان و یا وجود بیگانگان فضایی در مجسمه های یک معبد قدیمی در بریهادیسوارار در هند است. هر چند این معبد در سال 2010 هزار ساله شد، اما مجسمه های عجیبی بر روی آن پیدا شده است که مربوط به 900 سال پیش است. در نگاه اول وقتی به این مجسمه ها نگاه می کنید آن چه در ذهن شما تداعی می شود، مجسمه هایی از فضانوردان عصر حاضر است. اگر با دقت بیشتری به هر کدام از افراد مجسمه نگاه کنید متوجه می شوید که کلاه هایی مثل کلاه فضانوردان امروزی روی سر آن هاست. همچنین دستکش هایی در دست آن هاست که شبیه دستکش های فضانوردی است. نکته جالب تر این جاست که اگر به پشت سر هر کدام نگاه کنید، متوجه سیمی می شوید که از پشت لباس آن ها به دستگاهی که حملش می کنند متصل است که همه این ها شباهت هایی با فضانوردان عصر حاضر است.
پرسشی که این جا مطرح می شود این است که آیا این مجسمه ها، نشانی از فضانوردان یا نشانه هایی از موجودات فضایی در آن زمان است؟ نظرات مختلفی تا کنون از طرف باستان شناسان و زمین شناسان مطرح شده است اما هیچ کدام از آن ها نتوانسته به درستی پرده از راز عجیب این مجسمه ها بردارد. در میانه این حکاکی شخصی مشاهده می شود که مثل یک پادشاه روی تخت نشسته است و دیگر افراد در حال بوسیدن پای او هستند. محققان معتقدند که اگر سر این پادشاه به طور کامل تخریب نشده بود، شاید می توانستند راز و رمز این مجسمه 900 ساله را کشف کنند. قضاوت درباره این حکاکی و پرده برداشتن از رموز آن بسیار پیچیده است اما آن چه غیر قابل انکار است وجود نداشتن لباس ها و کلاه های این چنینی در هزار سال قبل است.
شما چه فکر می کنید؟ اگر روزی بتوانید در زمان سفر کنید، ترجیح می دهید از چه برهه ای از تاریخ سر در بیاورید؟ آیا فکر می کنید که می توانید با سفر در زمان جلوی اتفاقات ناگوار تاریخی از قبیل جنگ و قتل و غارت را بگیرید؟
منبع: ساینس دیلی
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سلام. برای مسابقه این هفته یک چهره پیش کسوت، معروف و محبوب رو انتخاب کردیم که به تازگی هم خبرساز شده. راهنمایی این که چهره ورزشیه، زود دست به کار بشین. عکس و کاریکاتوری هم که این جا میبینید آقای «ابوالفضل شریفی» از سبزوار هستن که بهشون دوباره تبریک می گیم.
یادآوری روش مسابقه: شما باید تشخیص بدین کاریکاتور بههمریخته چاپ شده کیه و اسم اش رو تا ساعت 23 فردا جمعه برای ما به شماره 2000999 پیامک کنید. جواب رو یک شنبه همینجا میبینید. بین کسانی که جواب درست رو بفرستن، قرعهکشی میکنیم تا یک نفر برنده معلوم بشه و کاریکاتور برنده رو پنج شنبه هفته بعد با مسابقه بعدی، همین جا خواهید دید. خوش باشین همیشه.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چندتا بحران خیلی مهم داریم که بشریت همیشه قراره باهاش دست و پنجه نرم کنن. بحران آب، بحران منابع و بحران یکماه از عید گذشتگی. بحران آب در نهایت نسل بشر رو منقرض میکنه، بحران منابع زندگی رو سختتر میکنه اما بحران یکماه از عید گذشتگی نهتنها نمیکشدت، بلکه قویترت هم نمیکنه.
این بحران به این صورته که تازه وارد روال عادی زندگی شدی، منتها عید هنوز تو بدنته. مثلا یه سری عید دیدنی از عید جا مونده که باید انجام بشه، به همین دلیل خانواده عین پلنگ نشستن معطل همین دو روز آخر هفته که میخوای پات رو توی خونه دراز کنی، کشون کشون میبرنت عیددیدنی. تازه عیددیدنی بعد از عید چون مونده است، بیشتر ویتامینها و مواد مفید و معدنیش رو ازدست داده. آجیل خونه مقصد نه پسته داره نه بادوم هندی (تازه اگه آجیلی وجود داشته باشه) میوههاشونم همه بسیار نزدیکه به تاریخ انقضاش. تازه بعد تحمل تمام اینها، از عیدی هم خبری نیست چون دیگه اول اردیبهشت عید دیدنی رفتن که جایزه نداره.از ویژگیهای دیگه این بحران باید به این اشاره کنم که آدم هرچی دانشگاه و سرکار میره، کافی نیست انگار. شش ماه آخر سال به امید عید کار میکنیم، ولی شش ماه اول چی؟ چرا یه عید بین شش ماه اول و شش ماه آخر سال نمیندازن؟
از خونه هم که براتون نگم. تازه خونه تکونی کردی ولی چون دو روز گول گرمای هوا رو میخوری و پنجره رو باز میکنی، خونه پر از خاک و آت و آشغال شده، باید دوباره شروع کنی به تمیز کردن خونه. در صورتی که اون حجم از خونه تکونی قاعدتا باید سه ماه تمیزی رو گارانتی کنه. یعنی آدم به گارانتی یه خونه تکونی هم نمیتونه دلگرم باشه؟
بحران دیگه این که آقا کی چهارشنبه شد که من پنج شنبهش باید برای شما ستون بدم؟ توی عید همهش جمعه بود انگار، از عید به بعدم که همهش شنبه ست. الان دو هفتهست تا میام بنویسم، قاطی میکنم، یادم میره. حتما هیچ کدومتون متوجه غیبت دوهفتهای من نشدید. واقعا دلتون برای غرغرهای یه دختر مجرد توی ستون باخانمان تنگ نشده بود؟ من که دلم برای شما تنگ شده بود!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
* فکر کنم ۱۱ ماهِ سال رو فشرده کردن توی فروردین که تموم نمی شه!
* این ماهی عیدمون نمی میره، آبش رو هم عوض نمی کنیم بازم تاثیر نداره. تازه هرچند وقت سرش رو از آب در میاره میگه داداش من اوکی ام، اگه واسه چای و شربت آب کم آوردی رو من حساب کن!
* چطوریه که مرغ رو تیکه تیکه می کنن و بهش میگن جوجه؟! اگه این طوریه که من رو هم تیکه تیکه کنن و بهم بگن بچه!
* الان از جلوی دبیرستان رد میشی اگه تابلو رو نخونی فکر می کنی مهد کودکه. ما تو راهنمایی یه همکلاسی داشتیم شبیه حاجی فیروز، با هیکل فرامرز خودنگار!
* پشه لعنتی نیم مثقال هم وزن نداره، اون وقت صدای هلی کوپتر آپاچی میده!
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گتی ایمیج | جشنواره کودکانه چارلی چاپلین های جوان، هندوستان
تلگراف| رفت و آمد سخت اهالی یک روستا در کنگو
رویترز| کوسه در تعقیب پلیسها! استرالیا
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در خبرها خواندیم که ستاد مبارزه با مواد مخدر اعلام کرده که ۲۰ درصد معتادان، تحصیلات عالی دارند. بنده به عنوان مسئول رسیدگی به اخبار کذب به یکی از دانشگاهها مراجعه کردم. سوژه، دانشجویی بود که با اندامی خمیده از انباری پشت ساختمان کلاس ها خارج شد. معمولا مُقُر آوردن افراد معتاد کار سختی نیست. مثلا فقط کافی است کمی با آن ها صحبت کنیم تا در همان به قول خودشان شلام و علیک تابلو شوند.
بنده: سلام / دانشجو: درود بر شما!/ بنده: من از طرف ریاست دانشگاه اومدم، میشه اسمتون رو بپرسم؟/ دانشجو: بله قربان، بنده شروینم./ بنده: دوستتون که ساسان صدات میکرد!/ دانشجو: تو خونه میگن شروین./ بنده (با پوزخند): پس باهات هماهنگ کردن که سوتی ندی. خب بگو ببینم اون دود چی بود از داخل انباری؟/ دانشجو: دود عود بود جناب.
بنده: معمولا بعد چه کاری بوی عود و اسفند راه میندازن؟/ دانشجو: مشاعره و شب شعر جناب!/ بنده: معلومه خوب کارتو بلدی./ دانشجو (با لبخند): کار کجا بود، امیدوارم بعد از دانشگاه پیدا بشه. / بنده: فکر کردی خیلی زرنگی هان؟ زود جواب بده ببینم؛ کلاس بعدیات چیه؟/ دانشجو: شیمی!/ بنده: سال تولدت؟/ دانشجو: شیر!/ بنده: کنار دریا چیه؟/ دانشجو: شِن!/ بنده: نام یکی از غزلسرایان نامی کشور؟/ دانشجو: شهریار!/ بنده: نه اونی رو میگم که واسه چند قرن پیش بود؛ بگو سَع... چی؟/ دانشجو: شیخ اجل!
بنده: دسر ناهار امروز سلفتون چی بود؟/ دانشجو: شیزوفرنی!/ بنده: شیزوفرنی دسره؟!/ دانشجو: نه پیش غذاست! یه نوع فرنیه متشکل از شیر و شلغم و شبدر و شکلات و شلیل./ بنده: ماشینت چیه؟/ دانشجو: شِوِرلت./ بنده: خودم دیدم دزدگیر سمند رو زدی!/ دانشجو: نه آقا به در گفتم که دیوار بشنوه، وگرنه شورلتِ بغلیش ماشین منه.
بنده (با عصبانیت و کلافگی): یه چیزی میگی که توش سین باشه یا نه؟ / دانشجو (در حالی که میخندید و میرفت): یا نه!/ بنده با ناامیدی: اگه همکاری میکردی شاید میتونستم واسه یه دونه از درسهات ارفاق بگیرم./ دانشجو (با دستپاچگی): الکی!/ بنده: جون تو! فقط لب تر کن./ دانشجو (در حال گریه و زاری): اِشتاتیک آقا، اِشتاتیک! همین پدرمونو درآورده!
بنده در حال زدن عینک دودی و لبخند: پایان پرونده.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
داستانک ، ترسانک ، سوتی ، شعر ، طرح ، عکس و هر ایده بامزه و جالب خود را به تلگرام 09215203915 یا پیامک 2000999 بفرستید.
* وقتی گزارش «سایکل توریست» رو خوندم به حال آقای منصوریان و خانمش غبطه خوردم. خوش به حالشان چه لذتی می برند. من و دوستم سال 72 تجربه سفری چهار روزه داشتیم که از بجنورد شروع شد و از شیروان، قوچان، مشهد، نیشابور، سبزوار و اسفراین دیدن کردیم. هرچند برای من با 70 درصد جانبازی از ناحیه دو پا سخت بود، اما کیف کردیم.
محسن علی آبادی، بجنورد
ما و شما: خوشحال میشیم که خاطرات و عکس هاتون رو از این سفر برامون بفرستین تا با کمال میل چاپ کنیم.
* ممنون از روزنامه خوبتون. راستی چرا دیگه رادیو الان و ترسانک رو نمی بینیم؟ خداییش خیلی باحال بودن. البته زندگی سلام کلا باحاله!
داودلی، قوچان
* برای نشر اکاذیب ستون می گذاری، در حالی که برای نشر اصادیق ستون نمی گذاری، چرا؟!
* آدما رو از رفتار و کردارشون می شناسن، وگرنه حرف های خوب و قشنگ روی در و دیوارها هم زیاد نوشتن. محمدجواد سلیمی
* خانم رضایی عزیز، سلامت بازگشت تان شکوه زیارت حسینی را دوچندان کرده است، مقدمتان گلباران.
یکتادوست
* تو آزمون هوش روز سه شنبه یا پاسخ اشتباه است، یا کلک زدهاین. چرا که آزمون به همان شکل جوابی ندارد و شما در واقع در پاسخ دو نقطه دیگه اضافه کردین، یا این که دو نقطه قطری رو جابه جا کردین! A.f.m
ما و شما: نقطه ای اضافه نشده، فقط خطوط کمی بیشتر کشیده شده و از نقاط انتهایی گذشته اند.
* شیشه های شکسته تعویض می شوند، پل های شکسته تعمیر و آدم های شکسته فراموش.
سبحان باغچقی
* مطلب دوچرخه سواری دور ایران بسیار جذاب و مفید بود. سپاس از شما.
* آق کمال، تو هم مثل مو این روزا از 24 ساعت شبانه روز، 20 ساعتشه خوابت میه؟
آق کمال: مو که هر 24 ساعتشه خوابم میه، ولی حیف کار دارم و نمتنم یگ دل سیر بخسبم!
* حلول ماه شعبان را که مقدمه رمضان المبارک است به همه مخاطبان زندگی سلام تبریک می گوییم و التماس دعای مخصوص داریم.
عین. ت
* وقتی به تو فکر می کنم
سراسر وجودم به لرزه در می آید
و آن گاه است که نام تو
بر زبانم جاری می شود...
علی نصرت پناه (محمد)
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.