مسیر
تعداد بازدید : 27
من شاعرم
آشنایی با زیروبم شاعری از زبان امیرعلی سلیمانی
نویسنده : الهه توانا| خبرنگار
من کیام؟
امیرعلی سلیمانی هستم، متولد آذر70. دانشجوی دکترای زبانشناسی هستم، مدیر انتشارات «نزدیکتر»، ترانه سرا و مولف حدود 15عنوان کتاب در حوزههای شعر و ترجمه.
من دقیقا چه کار میکنم؟
شغلم درواقع مدیریت انتشارات است؛ هرسال تعدادی کتاب شعر و داستان چاپ میکنیم ولی شاعر بودن برای من مقدم است؛ هم ازنظر سابقه فعالیت و هم ازلحاظ علاقه شخصی، من اول شاعرم. شعر را از مجله «کیهانبچهها» شروع کردم. از هفت سالگی مشترک کیهانبچهها بودم و از حدود 10سالگی کمکم شروع کردم به مطلب فرستادن برای این مجله. دوست شدیم با هم. شعرهایم را میخواندند و این زمینه در من شکل گرفت که بنویسم. از چهارده، پانزده سالگی جدیتر شد و تا امروز ادامه دارد.
شما چطور میتوانید همکار من بشوید؟
آنقدری که برای شاعر بودن ذوق، استعداد و پشتکار ناشی از علاقه مهم است، تحصیل مهم نیست. خیلیها را سراغ داریم که در رشته ادبیات تحصیل میکنند، سواد و دانش کافی را بهدست میآورند ولی لزوما نمیتوانند شاعر شوند. ما برای شاعر بودن به علاقه و مهمتر از آن قریحه نیاز داریم. یعنی دیگرگونه نگاه کردن به دنیا باید در ما وجود داشتهباشد. اگر کسی این استعداد و علاقه را داشتهباشد و پشتکار را هم بهدست بیاورد، قطعا موفق میشود.
برای شاعر بودن چه ویژگیها و تواناییهایی لازم است؟
تمرین، تمرین و تمرین. وقتی مطمئن شدیم که این استعداد را میتوانیم پرورش بدهیم، بقیهاش با تمرین و مطالعه بهدست میآید. هم باید کتابهای تئوری را بخوانیم و هم کتابهای شعر دیگران را. همچنین خیلی مهم است که تمرین نوشتن کنیم.
با این مهارت چه شغلهایی میتوان داشت؟
واقعیت این است که شاعر بودن را نمیتوانیم شغل بهشمار بیاوریم دستکم در جامعه خودمان ولی خب کسی که بهطور کلی در نویسندگی توانمند است (شعر و داستان را جدا نمیکنم)، طبعا میتواند از قدرت قلمش در برخی حوزهها استفاده کند؛ در مطبوعات بنویسد، بهعنوان نویسنده مولف فعالیت کند، در حوزههای بصری مثل فیلم نامه، نمایشنامه و نوشتن آیتمهای تلویزیونی کار کند. قلم زدن در برنامههای رادیویی و نوشتن نقد در فضاهای مختلف از دیگر کارهاییاست که شاعرها و نویسندهها میتوانند برای کسب درآمد انجام بدهند.
سختیها و شیرینیهای کار من چه چیزهاییاست؟
بهترین وقت شعر بهگمان خیلیها آن لحظهای است که شعرت را برای جمعی میخوانی و آنها تو را تشویق میکنند یا مثلا وقتی کتابت چاپ میشود و دیگران ازش تعریف میکنند یا جایزهای بهدست میآوری؛ ولی بهنظر من شیرینترین لحظه هیچکدام از اینها نیست. زیباترین لحظه در شاعری همانوقتی است که شعری مینویسی و مخاطب اولش خودت هستی. اگر آنجا از چیزی که نوشتی راضی باشی، شیرینترین احساس را تجربه میکنی. سختی هم کم ندارد البته. برای تبدیل شدن به یک شاعر خوب، باید زمان بسیار زیادی صرف کنی. بسیار مطالعه کنی، شعرهای زیادی بخوانی و اینها با سختیهایی همراه است بهخصوص وقتی ثمره کارت خوب نمیشود چون بههرحال هر شعری که مینویسی، خوب نیست. باید آنقدر بنویسی تا تسلط لازم را بهدست بیاوری. در این فراواننوشتنها با بنبست هم کم مواجه نمیشوی.
وقتی شاعر میشوید، چه آیندهای پیشروی شماست؟
اگر در کارتان خیلی جدی باشید، قطعا در آینده موفق خواهیدبود و جایگاه خوبی در این حوزه بهدست میآورید به اینمعنا که هنرتان برای شما احساس رضایتمندی بهدنبال خواهد
داشت.